ماجرای دختر نوجوانی که کارتن خواب شد!
اجتماعی
بزرگنمايي:
راه ترقی - خراسان / تک دختری 15 ساله بودم که دنیایش در درس و کتاب و مدرسه خلاصه می شد. من همیشه دختری شاد و پرانرژی بودم و پدرم وضع مالی تقریبا خوبی داشت. با همین سن کم هم خواستگار برایم می آمد و پدر و مادرم به شدت مخالف ازدواج زودهنگام من بودند. مادرم خانه دار بود و پدرم کارگاه تولیدی داشت.
یک روز که از مدرسه با دوستانم پیاده مسیر را سمت خانه می آمدیم، پسری سد راهمان شد و از من تقاضای دوستی کرد که با مخالفت من روبه رو شد. از آن روز به بعد مزاحمت و تعقیب من تا نزدیک خانه آغاز شد، به گونهای که این موضوع دیگر داشت برایم دردسر ساز می شد. مدیر مدرسه از طریق دوستانم متوجه شده بود که با پلیس تماس گرفت تا در اطراف مدرسه گشت بزنند.
همین تماس باعث شد چند روزی دیگر او را نبینم. آن جا بود که فهمیدم درگیر یک عشق خیابانی شده و به مزاحمت هایش عادت کرده ام. درکل انگار دوست داشتم باز هم او را ببینم. مدتی گذشت و او دوباره به مسیر مدرسه برگشت. این بار قبول کردم که با او وارد رابطه دوستی شوم. این آغاز ماجرای سرنوشت سیاهم در زندگی شد.
دختر 17 ساله در ادامه سرگذشت تاسف بار خود به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: چند ماهی از دوستی ما می گذشت که کم کم متوجه شدم «آرمان» به گل و تریاک اعتیاد دارد و این قضیه باعث شد کنار بکشم و رابطه ام را خاتمه بدهم. اما او به شدت ممانعت می کرد و می گفت ترک خواهد کرد.
من هم که خودم را قهرمان عشق و عاشقی های سینمایی تصور می کردم تصمیم گرفتم او را از این منجلاب نجات بدهم. به همین خاطر با هم به کلینیک ترک اعتیاد رفتیم و قرار شد جلسات درمان را ادامه دهد. او گفت: برای این که انگیزه ترک داشته باشد باید با من ازدواج کند و من هم که بدون او زندگی برایم مشکل بود قبول کردم و به سختی رضایت پدرم را گرفتیم و عقد موقت کردیم تا زمانی که تکلیف ترک اعتیادش روشن شود. بودن با او باعث شد حواسم از درس خواندن پرت شود و در اول دبیرستان ترک تحصیل کردم .
از آن جا به بعد دیگر آزادانه با هم بیرون می رفتیم تا این که یک روز به من گفت می خواهم آخرین باری که گل مصرف می کنم با تو باشد و قول می دهم بعداز آن دیگر به سمت مواد مخدر نروم. اصرارهای او و کنجکاوی های خودم باعث شد که قبول کنم، با هم گل مصرف کردیم. حال سرخوشی موقتی و عجیبی به من دست داد که برای هر جوانی در سن من جذاب بود و این گونه اعتیاد من هم شروع شد.
از آن جا به بعد خودم به آرمان می گفتم با هم گل بکشیم و دور از چشم خانواده به آن اعتیاد پیدا کرده بودم. حالا آرمان جلسات درمان را رها کرده و به روزهای دوران اعتیاد برگشته بود. با این تفاوت که این بار من هم معتاد شده بودم.کم کم این عامل باعث شد سمت مخدرهای صنعتی دیگر هم کشیده شوم .هزینه مواد هردو نفرمان را من می دادم ولی مدتی بعد پدرم شک کرده بودکه این همه پولی که از او دریافت می کنم، کجا خرج می شود. او با زیر نظرگرفتن من متوجه قضیه شدو مرا درخانه حبس کرد. دو سه روزی گذشت دیگر شرایط برایم غیر قابل تحمل شد یک شب درغذای مادر و پدرم چند قرص خواب ریختم و زمانی که به خواب عمیق رفتند موفق به فرار از خانه شدم .حالا دیگر یک دختر معتاد بی سرپناه شده بودم که هیچ جایی برای خوابیدن نداشتم تا می توانستم از خانه دور شدم. «آرمان» هم که شرایطم را این گونه دید مرا رها کرد و ناپدید شد.
از روی ناچاری و برای تامین هزینه های مواد به سمت جیب بری در اتوبوس ها رفتم و با پولی که از این راه به دست می آوردم مواد و خوراکم را تامین می کردم و شب های سردی را در پارک میگذراندم و باعث شد هدف دستبرد و آزار و اذیت جنسی از سوی چند مرد هوسران قرار بگیرم و بعد از آن دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتم. خانواده، زندگی با نشاط، سلامتی و مهم تر از همه عفتم را از دست داده بودم. یک روز که دراتوبوس کیف خانمی را می زدم توسط گشت نامحسوس دستگیر شدم و مرا به کلانتری رسالت انتقال دادند. این جا بود که متوجه شدم شاکی های بسیاری دارم.
پدر و مادرم مرا از طریق کلانتری پیدا کردند و برخلاف آنچه تصور می کردم من را با شرایط موجود پذیرفته و تصمیم دارند مشکلات و شرایط اعتیادم را حل کنند اما من امیدوار نیستم به روزهای شاد و پرنشاط قبلی بازگردم. ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با دستور سرهنگ مجتبی حسین زاده(رئیس کلانتری ) اقدامات قانونی برای معرفی دختر نوجوان به مرکز ترک اعتیاد در حالی آغاز شد که شاکیان سرقت های وی خواهان جبران خسارت بودند.
-
چهارشنبه ۱۹ دي ۱۴۰۳ - ۰۸:۴۰:۵۶
-
۱۳ بازديد
-
-
راه ترقی
لینک کوتاه:
https://www.rahetaraghi.ir/Fa/News/1009875/