تحلیل روزنامه خراسان از فرمول مواجهه با ترامپ جدید
سياسي
بزرگنمايي:
راه ترقی - خراسان / اظهارات اخیر رئیس جمهور آمریکا درباره مذاکره و توان هسته ای ایران، بار دیگر چشم انداز روابط 2 کشور را در معرض تحلیل های گسترده قرار داده است.
اظهارات اخیر دونالد ترامپ درباره ایران، بار دیگر چشمانداز روابط دو کشور را در معرض تحلیلهای گسترده قرار داده است. از یک سو، تاکید مجدد وی بر فشار حداکثری، تهدید به جلوگیری از فروش نفت ایران و حتی تهدید نظامی، نشان از تداوم سیاست سختگیرانه کاخ سفید دارد. از سوی دیگر، اعلام آمادگی برای مذاکره با رئیسجمهور ایران، حاکی از باقیماندن گزینه دیپلماسی روی میز است. این سیاست دوگانه که همزمان مسیر فشار و مذاکره را باز میگذارد، در حقیقت ادامه همان راهبردی است که ترامپ پس از خروج از برجام در پیش گرفته بود. در این گزارش، تلاش خواهیم کرد تا با بررسی ابعاد مختلف این سیاست، موقعیت ایران و راهکارهای پیشروی آن را تحلیل کنیم.
بازگشت به سیاست فشار حداکثری با نقاب جدید
سیاست فشار حداکثری ترامپ، نه صرفاً یک تاکتیک کوتاهمدت، بلکه یک راهبرد کلان برای تغییر توازن قوا در خاورمیانه است. در چارچوب این راهبرد، واشنگتن با ترکیبی از تحریمهای اقتصادی، فشار دیپلماتیک و تهدیدات نظامی، درصدد تحمیل یک توافق جامعتر و محدودکنندهتر بر ایران است؛ توافقی که نهتنها شامل حذف توانمندیهای هستهای تهران، بلکه متضمن تغییر بنیادین در رفتار منطقهای جمهوری اسلامی باشد. این سیاست در واقع بهدنبال آن است که ایران را به نقطهای برساند که یا بهطور کامل تسلیم خواستههای آمریکا شود، یا به دلیل ضعف اقتصادی و سیاسی، دیگر توان مقاومت نداشته باشد. در این راستا، آمریکا بر چهار محور اصلی تمرکز کرده است: نخست، از طریق اعمال تحریمهای فلجکننده، اقتصاد ایران را به زانو درآورد. دوم، با محدود کردن دسترسی ایران به منابع مالی و تجارت خارجی، توان عملیاتی آن را در منطقه کاهش دهد. سوم، با ایجاد و تشدید تنشهای داخلی، زمینه نارضایتی اجتماعی و سیاسی را افزایش دهد. چهارم، با نگه داشتن گزینه نظامی روی میز، ایران را از هرگونه اقدام پیشگیرانه یا تقابلی منصرف کند. در چنین فضایی، ایران نهتنها با یک تهدید خارجی، بلکه با یک چالش حیاتی در حفظ حاکمیت و امنیت ملی خود مواجه شده است.
ترامپ و مدیریت فضای داخلی آمریکا
بخش مهمی از سیاست ترامپ در قبال ایران، بازتابی از ملاحظات داخلی و الزامات انتخاباتی او در دوران ریاستجمهوریاش بود. با نزدیک شدن به انتخابات، او بهشدت نیاز داشت تا در عرصه سیاست خارجی، یک دستاورد ملموس ارائه کند که بتواند پایگاه رأی خود را تقویت کند. از یک سو، ورود به یک درگیری نظامی جدید، با توجه به تجربه جنگهای گذشته و هزینههای گزاف آن، میتوانست برای او مضر باشد. از سوی دیگر، نمایش قدرت و حفظ فشار بر ایران، میتوانست عاملی برای جلب حمایت جناحهای جنگطلب در داخل آمریکا و لابیهای بانفوذ نظیر AIPAC محسوب شود.ترامپ در این مسیر، از سیاستی بهره میگیرد که دو هدف کلیدی را دنبال میکند: نخست، حفظ موقعیت خود بهعنوان یک رئیسجمهور قاطع که در برابر ایران نرمش نشان نمیدهد و دوم، مدیریت روابط با اسرائیل بدون آن که این تعاملات باعث درگیری مستقیم با تهران شود. این توازن، بازتابی از یک استراتژی پیچیدهتر در سیاست خارجی آمریکاست که از یک سو، نتانیاهو را دلگرم نگه میدارد و از سوی دیگر، امکان مانور دیپلماتیک را برای ترامپ حفظ میکند. این سیاست دووجهی، به نوعی تاکید بر این واقعیت است که ترامپ در مواجهه با ایران، همزمان بهدنبال کنترل فضا و بهرهبرداری حداکثری از موقعیت خود در عرصه داخلی و بینالمللی است.
شکلگیری مثلث ایران، آمریکا و اسرائیل
در شرایط کنونی، روابط ایران و آمریکا بیش از هر زمان دیگری تحت تاثیر نقش اسرائیل قرار دارد. تلاشهای نتانیاهو برای کشاندن آمریکا به یک مسیر تنشآلودتر با ایران، از طریق لابیهای داخلی و بینالمللی، همچنان ادامه دارد. با این حال، ترامپ نشان داده که نمیخواهد بازی کاملاً در اختیار اسرائیل باشد. در این وضعیت، نحوه کنش ایران بسیار تعیینکننده خواهد بود. سیاستهای تهران میتواند موجب تشدید فشارها و یا باز شدن مسیرهای جدید دیپلماسی شود. این در حالی است که موفقیت در چنین مسیری، نیازمند اجماع داخلی و یک سیاست خارجی فعالتر خواهد بود.
راهکارهای پیشرو در مواجهه با این شرایط
1 گسترش همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی: ایران میتواند با پذیرش داوطلبانه برخی نظارتهای گستردهتر، روایتی سازنده از خود در عرصه بینالمللی ارائه دهد. این اقدام نهتنها بهانههای آمریکا برای تشدید فشار را کاهش میدهد، بلکه جایگاه ایران را بهعنوان یک بازیگر مسئول در نظام عدم اشاعه هستهای تثبیت میکند. در عین حال، چنین تعاملی میتواند حمایت کشورهای کلیدی را جلب کرده و فضای بینالمللی را در برابر فشارهای آمریکا متوازنتر کند.
2بیان شفاف عدم تمایل به سلاح هستهای: اعلام تعهد رسمی و مستمر ایران به عدم ساخت سلاح هستهای، میتواند افکار عمومی بینالمللی را به نفع ایران تغییر دهد. در عین حال، ضروری است که برخی مسئولان در اظهار نظرهای خود درباره این موضوع دقت لازم را داشته باشند تا از ایجاد حساسیتهای غیرضروری و سوءبرداشتهای بینالمللی جلوگیری شود. اظهارات نادرست یا دوپهلو در این زمینه میتواند زمینهساز افزایش فشارهای خارجی و بهانهتراشی برای مخالفان ایران شود.
3تقویت روابط اقتصادی با کشورهای خریدار نفت ایران: تعمیق روابط تجاری با کشورهای کلیدی که همچنان به نفت ایران نیاز دارند، بهویژه چین و برخی کشورهای اروپایی، میتواند فشار اقتصادی را کاهش دهد.
4 برنامهریزی برای سناریوهای بدتر: ایران باید ضمن شناسایی و تحلیل سناریوهای محتمل، از جمله تشدید فشارهای اقتصادی، تحریمهای شدیدتر، یا حتی تهدیدات امنیتی و نظامی، رویکردی تطبیقی و چندلایه تدوین کند. این استراتژی باید شامل مدیریت بحران، انعطافپذیری دیپلماتیک، تقویت بازدارندگی و بهرهگیری از دیپلماسی منطقهای باشد تا در برابر هرگونه تحول ناگهانی آماده باشد. تجربه یکساله پس از 7 اکتبر نشان داد که محاسبات اشتباه در برابر دشمن و عدم پیشبینی تحرکات احتمالی، میتواند منجر به غافلگیریهای راهبردی شود. بنابراین، ایران باید با دیدی آیندهنگرانه و تحلیل دقیق دادههای اطلاعاتی، از تکرار چنین خطاهایی جلوگیری کند و خود را برای هر سناریویی آماده سازد.
5 ایجاد اجماع داخلی در سیاستگذاری خارجی: تصمیمگیری درباره مسیر آینده سیاست خارجی نیازمند توافق میان ارکان مختلف کشور از جمله دولت، نظام، سپاه و مجلس است. زمان در این زمینه نقشی کلیدی دارد، اما تاکنون جمعبندی مشخصی درباره نوع مواجهه با ترامپ شکل نگرفته است. این عدم تصمیمگیری، خود یک نقطه ضعف راهبردی است، زیرا در حالی که بازیگران بینالمللی مسیرهای خود را مشخص کردهاند، ایران همچنان درگیر تعیین موضع است.این وضعیت نهتنها امکان مذاکره را دشوارتر میکند، بلکه راهبرد مشخصی برای شرایط عدم مذاکره نیز ارائه نمیدهد. در شرایطی که فشارهای خارجی بهصورت فزاینده ادامه دارد، عدم اتخاذ یک سیاست مشخص میتواند هزینههای قابل توجهی به همراه داشته باشد. همچنین سیاستگذاری در قبال آمریکا نباید به محل اختلاف داخلی تبدیل شود، بلکه باید در قالب یک استراتژی واحد و منسجم، منافع ملی را تامین کند.
خلاصه این که سیاست آمریکا در قبال ایران، ترکیبی از فشار و امکان مذاکره است. ترامپ با اتخاذ یک راهبرد چندوجهی، از یک سو مسیر فشار اقتصادی و تهدیدات نظامی را حفظ کرده و از سوی دیگر، امکان مذاکره را باز گذاشته است. اما این ایران است که میتواند نقش تعیینکنندهای در جهتدهی به این مسیر ایفا کند. انتخاب میان تشدید تنش یا حرکت به سمت دیپلماسی، نه صرفاً یک تصمیم تاکتیکی، بلکه نیازمند یک راهبرد کلان و اجماع ملی است. در شرایطی که بازیگران بینالمللی مواضع خود را بهروشنی مشخص کردهاند، تعلل در تصمیمگیری میتواند هزینههای مضاعفی بر کشور تحمیل کند. علاوه بر این، ایران باید از ظرفیتهای اقتصادی و دیپلماتیک خود بهره ببرد و مدیریت هوشمندانه فضای بینالمللی را در دستور کار قرار دهد. بدون یک سیاست مشخص و قاطع، نه امکان مذاکره مؤثر وجود دارد و نه شرایط مناسبی برای عدم مذاکره. فقدان یک استراتژی منسجم، ایران را در موضعی منفعل قرار داده و تصمیمگیری را به عرصهای از تردیدهای راهبردی بدل خواهد کرد. آن چه در نهایت اهمیت دارد، دوری از توهمات، شعارزدگی و واکنشهای هیجانی است. سیاست خارجی ایران همچنان ابزارهای متعددی برای تغییر معادله در اختیار دارد، اما این ابزارها زمانی مؤثر خواهند بود که در چارچوبی واقعگرایانه و همراه با اجماع داخلی بهکار گرفته شوند. ایران باید میان مقابله و تعامل، میان فشار و انعطاف، میان دفاع از منافع ملی و بهرهبرداری از فرصتهای دیپلماتیک، توازن مطلوبی برقرار کند. بدون این نگاه راهبردی، سیاست خارجی به مجموعهای از تصمیمات مقطعی و غیرمؤثر تبدیل خواهد شد که نه امنیت ملی را تضمین میکند و نه زمینهای برای حل چالشهای آینده فراهم خواهد آورد.
خبرنگار: جعفر یوسفی
-
پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳ - ۰۹:۰۴:۱۶
-
۱۸ بازديد
-
-
راه ترقی
لینک کوتاه:
https://www.rahetaraghi.ir/Fa/News/1026969/