راه ترقی

آخرين مطالب

داستانک/ هدیه ای برای سال نو انديشه

داستانک/ هدیه ای برای سال نو
  بزرگنمايي:

راه ترقی - آخرین خبر / نزدیکی‌ﻫﺎﯼ ﻋﯿﺪ ﺑﻮﺩ، ﻣﻦ ﺗﺎﺯﻩ ﻣﻌﻠﻢ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺍﻭﻟﯿﻦ
ﺣﻘﻮﻗﻢ ﺭﺍ ﻫﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ، ﺻﺒﺢ ﺑﻮﺩ، ﺭﻓﺘﻢ ﺁﺏ ﺍﻧﺒﺎﺭ ﺗﺎ
ﺑﺮﺍﯼ ﺷﺴﺘﻦ ﻇﺮﻭﻑ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﺁﺏ ﺑﯿﺎﻭﺭﻡ.
ﺍﺯ ﭘﻠﻪ‌ﻫﺎ ﺑﺎﻻ ﻣﯽ‌ﺁﻣﺪﻡ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﺧﻔﯿﻒ ﻫﻖ ﻫﻖ ﮔﺮﯾﻪ
ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ‌ﺍﯼ ﺭﺍ ﺷﻨﯿﺪﻡ، ﺍﺯ ﻫﺮ ﭘﻠﻪ‌ﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﻻ ﻣﯽ‌ﺁﻣﺪﻡ،
ﺻﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﻠﻨﺪﺗﺮ ﻣﯽ‌ﺷﻨﯿﺪﻡ...
 ﭘﺪﺭﻡ ﺑﻮﺩ، ﻣﺎﺩﺭ ﻫﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ،
ﻣﯽ‌ﮔﻔﺖ: ﺁﻗﺎ! ﺧﺪﺍ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ، ﺧﺪﺍ نمی‌گذارد ﻣﺎ ﭘﯿﺶ
ﺑﭽﻪ‌ﻫﺎ ﮐﻮﭼﮏ ﺷﻮﯾﻢ! ﻓﻮﻗﺶ ﺑﻪ ﺑﭽﻪ‌ﻫﺎ ﻋﯿﺪﯼ ﻧﻤﯽﺩﻫﯿﻢ...
ﺍﻣﺎ ﭘﺪﺭ ﮔﻔﺖ: ﺧﺎﻧﻢ! ﻧﻮﻩ‌ﻫﺎﯼ ﻣﺎ، ﺩﺭ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻩ‌ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺎ...
 ﺣﺎﻻ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﻭﺷﻦ‌ﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻢ ﺩﻟﯿﻞ
ﮔﺮﯾﻪ‌ﻫﺎﯼ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺑﭙﺮﺳﻢ،
ﺩﺳﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮﯼ ﺟﯿﺒﻢ، 100 ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ
ﮐﻞ ﭘﻮﻟﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺪﺭﺳﻪ ‏(ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺣﻘﻮﻕ ﻣﻌﻠﻤﯽ‏) ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ.
ﺭﻭﯼ ﮔﯿﻮﻩ‌ﻫﺎﯼ ﭘﺪﺭﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺧﻢ ﺷﺪﻡ ﻭ ﮔﯿﻮﻩ‌ﻫﺎﯼ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺧﺎﮐﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ
 ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺯﻣﯿﻦ ﺯﺭﺍﻋﯽ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﻮﺩ، ﺑﻮﺳﯿﺪﻡ.
 ﺁﻥ ﺳﺎﻝ، ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻡ ﺍﺯﺗﻬﺮﺍﻥ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻣﺸﻬﺪ، ﺑﺎ
ﺑﭽﻪ‌ﻫﺎﯼ ﻗﺪ ﻭ ﻧﯿﻢ ﻗﺪﺷﺎﻥ...
ﭘﺪﺭ ﺑﻪ ﻫﺮﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ‌ﻫﺎ ﻭ ﻧﻮﻩ‌ﻫﺎ 10 ﺗﻮﻣﺎﻥ ﻋﯿﺪﯼ ﺩﺍﺩ؛
10 ﺗﻮﻣﺎﻥ ﻣﺎﻧﺪ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻋﯿﺪﯼ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺍﺩ.
 ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﻌﻄﯿﻼﺕ ﺑﻮﺩ، ﭼﻬﺎﺭﺩﻫﻢ ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ، ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻢ ﺳﺮ ﮐﻼﺱ.
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮐﻼﺱ، ﺁﻗﺎﯼ ﻣﺪﯾﺮ ﺑﺎ ﮐﺮﻭﺍﺕ ﻧﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵ
ﺁﻭﯾﺰﺍﻥ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﻡ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﻭﻡ ﺑﻪ ﺍﺗﺎﻗﺶ؛
ﺭﻓﺘﻢ، ﺑﺴﺘﻪ‌ﺍﯼ ﺍﺯ ﮐﺸﻮﯼ ﻣﯿﺰ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮﯼ ﺭﻧﮓ ﮐﻬﻨﻪ ﮔﻮﺷﻪ
ﺍﺗﺎﻗﺶ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩ.
 ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﯾﻦ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﮔﻔﺖ: " ﺑﺎﺯ ﮐﻨﯿﺪ؛ ﻣﯽ‌ﻓﻬﻤﯿﺪ ".
ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ، 900 ﺗﻮﻣﺎﻥ ﭘﻮﻝ ﻧﻘﺪ ﺑﻮﺩ!
ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﯾﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﮔﻔﺖ: " ﺍﺯ ﻣﺮﮐﺰ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ؛ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﭼﻨﺪ ﻣﺎﻩ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩﯼ ﺑﭽﻪ‌ﻫﺎ ﺭﺷﺪ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ؛ 
ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻣﺮﮐﺰ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺗﺸﻮﯾﻘﺖ ﮐﻨﻨﺪ."
 ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻧﻤﯽ‌ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﻣﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ
ﺑﺎﺷﺪ؟!
ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﺁﻗﺎﯼ ﻣﺪﯾﺮ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﯾﻦ
ﺑﺎﯾﺪ 1000 ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ، ﻧﻪ 900 ﺗﻮﻣﺎﻥ!
 ﻣﺪﯾﺮ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﯽ‌ﺩﺍﻧﯽ؟
ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﮔﻔﺘﻪ؟
ﮔﻔﺘﻢ: ﻧﻪ، ﻓﻘﻂ ﺣﺪﺱ ﻣﯽ‌ﺯﻧﻢ، ﻫﻤﯿﻦ.
ﺩﺭ ﻫﺮ ﺻﻮﺭﺕ، ﻣﺪﯾﺮ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺮﮐﺰ ﺍﺳﺘﻌﻼﻡ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ ﻭ ﺧﺒﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯽ‌ﺩﻫﺪ.
ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ، ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺗﺎﻕ ﻣﻌﻠﻤﺎﻥ ﺗﺎ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺑﺸﻮﻡ ﺑﺮﺍﯼ
ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﮐﻼﺱ، ﺁﻗﺎﯼ ﻣﺪﯾﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺭﺳﺎﻧﺪ ﻭ
ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺭﻓﺘﻦ ﺷﻤﺎ ﺍﺳﺘﻌﻼﻡ ﮐﺮﺩﻡ،
ﺩﺭﺳﺖ ﮔﻔﺘﯽ!
 ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﻧﻪ ﻧﻬﺼﺪ ﺗﻮﻣﺎﻥ!
ﺁﻥ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺴﺘﻪ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺻﺪ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮔﺮﻓﺘﻢ؛
ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺍﺩﻧﺶ ﯾﮏ ﺷﺮﻁ ﺩﺍﺭﻡ...
ﮔﻔﺘﻢ: "ﭼﻪ ﺷﺮﻃﯽ؟"
 ﮔﻔﺖ: ﺑﮕﻮ ﺑﺒﯿﻨﻢ، ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﻣﯽ‌ﺩﺍﻧﺴﺘﯽ؟!
ﮔﻔﺘﻢ: ﻫﯿﭻ، ﻓﻘﻂ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺩﻩ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﮐﺎﺭ ﺧﯿﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﺮ ﻣﯽ‌ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ، 
ﮔﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩﻡ ﺷﺎﯾﺪ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ...
✍️:خاطره‌ای منسوب به استاد شفیعی کدکنی
بازار

لینک کوتاه:
https://www.rahetaraghi.ir/Fa/News/1045970/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

واریز حقوق بازنشستگان تامین‌اجتماعی از 25 تا 27 اسفندماه

ابهامات بسته حمایتی وزارت صمت برای جبران ناترازی انرژی چیست؟

وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی: حقوق کارگران به اندازه تورم افزایش خواهد داشت؛ تورم حدود 30% است

پورابراهیمی: 90 درصد حجم تجارت ایران با 10 کشور است

رئیس کمیسیون اقتصادی مجمع تشخیص مصلحت: به 30 میلیارد دلار سرمایه‌گذاری نیاز داریم

چرا مجلس هفتم متهم ردیف اول ناترازی انرژی است؟

عضو کمیسیون اقتصادی مجلس: با صنعت طلا مخالف نیستم با احتکار طلا مخالفم

اقدام کمیته فوتسال برای دیدار دوستانه با روسیه

گلزار: پدل ایران حرف اول را در آسیا می‌زند

بابایی: تا قبل از بازی برابر استقلال پرداختی خواهیم داشت

دوری دو ماهه آقای گل لیگ فوتسال از میادین

سلاحی خطرناک‌‌تر از مسی و رونالدو برای شکار رئال

نامجومطلق: استقلال نیازمند تصمیمات درست و منطقی است

تمرین پرسپولیس با حال و هوای بهاری

مدودف همچنان شماره یک روسیه

به بهانه جدال اتلتیکو و رئال؛ وقتی هنرنمایی بنزما مانع از کامبک روخی‌بلانکوس شد

حکم تبرئه کنعانی از پرونده جنجالی

دوره رئیس‌های قدیمی سرآمده!

112شب و روز به فکر ازدواجه

ترانه «همسفر» با خوانندگی حجت اشرف زاده

آهنگی که «مجید اخشابی» برای رمضان خواند و آهنگسازی کرد

کاهش 47 درصدی مصدومان چهارشنبه‌سوری امسال

آماده‌باش مراکز درمانی تأمین اجتماعی در ایام نوروز

آسمان تهران از فردا غبارآلود می‌شود

درگیری پدر و پسر منجر به قتل شد

شبی شگفت‌انگیزی را با ورود دنباله‌دار C/2024 G3

شعرخوانی امیر حسین ماحوزی

احساس میکنم که کمی دیر است!

بلو دُنگ شما را حساب می‌کند/ مروری بر ویژگی‌های سرویس دُنگ در اپلیکیشن بلوبانک سامان

بازار طلا درخشید؛ تحلیلی به آخرین وضعیت طلا و ارز

رجائیان: اتوبوس‌ها به‌خاطر رسیدن به عوارضی متوقف شدند

بازیکنانی که در رادار منچستریونایتد قرار دارند

مهاجم اتلتیکومادرید نقره‌داغ شد

دعوت دو ستاره سرخابی‌‌ها به تیم ملی ازبکستان

اثاث‌کشی هوادار تهران به لانه عقاب‌ها؟

دستور از بالا؛ همسر پورحیدری یک‌شغله شد

تراکتور به ایران بازگشت

تاریخ شروع فصل جدید لیگ فوتسال اعلام شد

الکساندر آرنولد زمین‌گیر شد

کنترل همه حواشی پرسپولیس در دست یک نفر

اعلام فهرست نهایی تیم ملی فوتبال ساحلی برای جام ملت‌های آسیا

تغییر زمان دیدار تراکتور - استقلال

تقدیر سازمان بسیج اساتید کشور از پاسخ پزشکیان به تهدید ترامپ

تصاویر هوایی از رژه اقتدار ناوشکن‌های ایران، چین و روسیه

بقائی: دیپلمات ارشد اماراتی حامل نامه ترامپ به ایران است

لحظه ورود رهبر انقلاب به حسینیه امام خمینی (ره) و آغاز دیدار با دانشجویان

عارف: تربیت مدیران جوان با گزینش‌های سیاسی همراه نباشد

عراقچی: نباید به وضع موجود راضی باشیم

چهره ها/ یک سلفی خیلی متفاوت از بهاره کیان‌افشار!

دروغ نگفته، خدا زد تو کمرش!