هشتپای سادهسازی
نوشتارها
بزرگنمايي:
راه ترقی - فرهیختگان /متن پیش رو در فرهیختگان منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
در فضای سیاسی و رسانهای این روزهای ایران، دو رویکرد غالب در تحلیل سادهسازانه از فضای مواجهه با آمریکا مشاهده میشود که پیامدهای اجتماعی و سیاسی قابلتوجهی به همراه دارند. از یکسو، گروهی با خوشبینی بیشازحد و روایتهایی اغراقآمیز، چشماندازهای غیرواقعی از مذاکرات ترسیم میکنند؛ از سوی دیگر، گروهی با نگاهی صفر و صدی هرگونه تعامل و مذاکره را نفی کرده و راهحلهای عملی جایگزینی نیز ارائه نمیدهند. رؤیاپردازی درمورد سرمایهگذاری خارجی و نفی کامل هرگونه مذاکره آن هم در شرایطی که تیم دیپلماسی برای آغاز مذاکرات راهی عمان شده است نمونههایی از خطاهای تحلیلی هستند که پیامدهای متعددی را نیز در کمین هیئت مذاکرهکننده ایرانی و جامعهای که چشم به نتایج اقدامات آنان دوخته است قرار میدهد. در ادامه این گزارش ضمن مرور برخی خطاهای تحلیلی 8 مورد از این پیامدها نیز گوشزد میشود که ناامیدی اجتماعی و کمک به ترویج روایت مقصرنمایی ایران از جمله آنهاست.
رؤیاپردازی درمورد سرمایهگذاری آمریکا در ایران
یکی از موضوعات پررنگ بهویژه در رسانههای اصلاحطلب، بحث سرمایهگذاری خارجی بهویژه از سوی آمریکا پس از امضای توافقات احتمالی است. این ایده که انعقاد قراردادهای اقتصادی میتواند توافقهای سیاسی را پایدارتر کند منطقی و قابلدفاع است. ایران بهعنوان کشوری که سالها تحت فشار تحریمهای اقتصادی بوده، حق دارد در مذاکرات بینالمللی خواستار جبران خسارات اقتصادی و جذب سرمایهگذاری خارجی بهویژه از خود آمریکا شود. بااینحال، برخی رسانهها این ایده را بهگونهای اغراقآمیز مطرح میکنند که گویی پس از امضای هر توافقی، غولهای فناوری جهانی بلافاصله وارد بازار ایران شده و اقتصاد کشور به بخشی از «دهکده جهانی» آمریکا تبدیل خواهد شد. این روایت فانتزی بهویژه در شرایط کنونی که آمریکا با افزایش تعرفههای تجاری هزینههای تولید در خارج از مرزهای خود را بالا برده، غیرواقعیتر به نظر میرسد. بهعنوان مثال، شرکتهایی مانند اپل برای کاهش ضررهای ناشی از تعرفههای جدید، حجم زیادی از محصولات خود را که در خارج از آمریکا تولید کردهاند پیش از اجرای سیاستهای جدید به خاک آمریکا منتقل کردهاند. در چنین شرایطی، طرح ایده سرمایهگذاری گسترده بدون توجه به موانع عملیاتی، مانند تحریمها، ریسکهای سیاسی و عدم اطمینان اقتصادی تنها به ایجاد انتظارات غیرواقعی در جامعه منجر میشود.
اختلاف مواضع آمریکا و اسرائیل راهبردی تحلیل نشود
موضوع دیگری که نشاندهنده سادهسازی در تحلیلهای سیاسی است، برداشت برخی رسانهها و تحلیلگران از روابط استراتژیک آمریکا و اسرائیل، بهویژه در قبال برنامه هستهای ایران است. پس از گفتوگوی اخیر بین دونالد ترامپ و بنیامین نتانیاهو، برخی با استناد به تفاوتهای ظاهری در مواضع این دو، نتیجه گرفتند که آمریکا و اسرائیل دچار اختلاف استراتژیک هستند. این تحلیل، با نادیده گرفتن شواهد موجود، تصویری غیرواقعی از روابط دو کشور ارائه میدهد. ترامپ در اظهارات روز گذشته خود تهدید کرد که در صورت شکست مذاکرات با ایران، اسرائیل رهبری تقابل نظامی با ایران را بر عهده خواهد گرفت و آمریکا از این اقدام حمایت خواهد کرد. این موضعگیری را میتوان تأییدی بر توصیف رهبر انقلاب درمورد ماهیت نیابتی رژیمصهیونیستی دانست که ایشان در خطبه اول نماز عید فطر بیان کردند. مقامات آمریکایی و اروپایی که سعی دارند پیروزیهای جبهه مقاومت را کوچک جلوه داده و با نسبت دادن شکستهای رژیمصهیونیستی و آمریکا در منطقه به ایران، از طرفی هیمنه فروریخته پسا 7 اکتبری رژیمصهیونیستی را احیا کنند و از طرفی برای بهانهجویی و اعمال فشار بیشتر به ایران دستشان بازتر باشد. در مقابل این روایتسازی که بهویژه با روی کارآمدن مجدد ترامپ تشدید شده و رئیسجمهور آمریکا امید به نقد کردن آن را در مذاکرات با تهران دارد، ایران همواره بر نقش مستقل گروههای مقاومت در منطقه تأکید کرده و رهبر انقلاب نیز اینگونه تیر خلاص به روایتسازی جعلی درمورد نیابتیبودن گروههای مقاومت را شلیک کردند: «رژیمصهیونیستی تنها نیروی نیابتی منطقه است که در حال ادامه و تکمیل نقشه کشورهایی است که بعد از جنگ جهانی، روی این منطقه دست گذاشتند.» صحبتهای روز گذشته دونالد ترامپ مبنی بر اینکه در تقابل نظامی با ایران رهبری به اسرائیل سپرده میشود نیز اعتراف به همین گزاره رهبر انقلاب محسوب میشود. این موضعگیری بهروشنی نشان میدهد که هرچند ممکن است در روشهای اجرایی (مانند اولویت دادن به فشار اقتصادی یا اقدام نظامی) تفاوتهایی بین آمریکا و اسرائیل وجود داشته باشد، هدف نهایی هر دو یعنی جلوگیری از پیشرفت برنامه هستهای ایران مشترک است. چیزی که پیش از این بارها توسط مقامات آمریکایی مطرح شده و نتانیاهو نیز با تعبیر«لیبیسازی» در دیدار با ترامپ به آن اشاره کرد. بنابراین، ادعای وجود اختلاف استراتژیک بین این دو بازیگر، بیش از آنکه مبتنی بر واقعیت باشد، نتیجه یک تحلیل سطحی و سادهسازانه است. این نوع تحلیلها مشابه روایتهای رؤیاپردازانه درمورد سرمایهگذاری خارجی، خطر ایجاد انتظارات غیرواقعی را به همراه دارند. زمانی که جامعه به اشتباه تصور کند آمریکا و اسرائیل درمورد ایران اختلافات عمیقی دارند، ممکن است آمادگی لازم برای مواجهه با سناریوهای واقعی مانند افزایش فشارهای مشترک این دو کشور را از دست بدهد. این موضوع میتواند به سردرگمی در سیاستگذاری و شرطی شدن فضای سیاسی و اقتصادی بینجامد.
8 خطر تحلیلهای سادهانگارانه
سادهسازی روایتها درمورد مذاکرات ایران و آمریکا، چه از سوی خوشبینان بیشازحد و چه از سوی مخالفان مطلق مذاکره، میتواند تبعات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی گستردهای برای ایران به همراه داشته باشد. رویکرد اول با ایجاد انتظارات غیرواقعی، اعتماد عمومی به نهادهای سیاسی و رسانهای را کاهش میدهد و در صورت محقق نشدن وعدهها، به ناامیدی و بیاعتمادی منجر میشود. رویکرد دوم نیز با نفی هرگونه انعطاف در سیاست خارجی ایران را از فرصتهای احتمالی محروم کرده و به انزوا میکشاند. این خطرات نهتنها به تضعیف انسجام داخلی منجر میشوند، بلکه موقعیت ایران را در صحنه بینالمللی تضعیف کرده و به موفقیت طرف مقابل در عملیات روانی و فشار دیپلماتیک کمک میکند. در ادامه 8 مورد از خطرات تحلیلهای سادهسازانه درمورد مذاکرات ایران و آمریکا را مورد بررسی قرار میدهیم.
1- ایجاد امید واهی و ناامیدی اجتماعی
یکی از مهمترین خطرات سادهسازی روایتها، ایجاد امید واهی در جامعه است. زمانی که رسانهها یا گروههای سیاسی بدون توجه به موانع عملیاتی مذاکرات، تصویری بیشازحد خوشبینانه از نتایج احتمالی ارائه میدهند، انتظارات غیرواقعی در میان مردم شکل میگیرد. اگر این انتظارات محقق نشود که البته در بسیاری از موارد به دلیل پیچیدگیهای دیپلماتیک و بدعهدی طرف مقابل نیز محتمل است، موجی از ناامیدی و سرخوردگی در جامعه ایجاد میشود. این ناامیدی میتواند به کاهش اعتماد به نهادهای سیاسی و رسانهای منجر شده و سرمایه اجتماعی نظام را تضعیف کند.
2- ضربه بزرگنمایی به اثر اجتماعی توافق
حتی اگر مذاکرات به نتایجی منجر شود، سادهسازی و بزرگنمایی انتظارات میتواند اثر اجتماعی این دستاوردها را محدود کند. زمانی که توقعات عمومی بسیار بالاتر از نتایج واقعی باشد دستاوردهای محدود یا نسبی مذاکرات به چشم جامعه نمیآید و بهجای تقویت اعتماد عمومی به انتقاد و نارضایتی منجر میشود. در دوره روحانی این مشکل بهروشنی دیده شد. روحانی درحالی حل شدن مسئله آب خوردن مردم را نیز به برجام گره زد که بسیاری از مشکلات اقتصادی کشور مانند وابستگی بودجه به نفت، بیانضباطی در سیاستهای مالی و ساختار معیوب بودجه ریشههای داخلی داشت. جشنهای خیابانی پس از برجام که ناشی از روایتهای بیشازحد خوشبینانه بود در پایان دولت به کاهش شدید سرمایه اجتماعی منجر شد. این کاهش سرمایه اجتماعی تا حدی بود که حتی عبدالناصر همتی، رئیس سابق بانک مرکزی و از نزدیکان دولت روحانی در انتخابات 1400 تلاش کرد خود را از این دولت جدا کند تا از بار منفی آن در امان بماند.
3- شرطی شدن اقتصاد و تکمیل پازل عملیات روانی
سادهسازی روایتها با گره زدن بهبود وضعیت اقتصادی به نتایج مذاکرات میتواند اقتصاد کشور را بهشدت شرطی کند. این امر بهویژه در شرایطی خطرناک است که طرف مقابل مانند دونالد ترامپ بهطور فعال از عملیات روانی برای بیثبات کردن بازارهای ایران استفاده میکند. ترامپ با اظهارات تهدیدآمیز درباره جنگ یا مذاکره به دنبال تأثیرگذاری بر بازارهای ارز و طلا در ایران است. زمانی که رسانههای داخلی با اغراق درمورد نتایج مذاکرات اقتصاد را به این روند گره میزنند ناخواسته پازل عملیات روانی طرف مقابل را تکمیل میکنند. این رویکرد باعث نوسانات غیرضروری در بازار شده و به بیثباتی اقتصادی دامن میزند، درحالیکه واقعیتهای مذاکرات ممکن است با این روایتها همخوانی نداشته باشد.
4- فشار غیرمنطقی بر تیم مذاکرهکننده
در مقابل سادهسازی خوشبینانه، گروهی دیگر با نفی کامل مذاکره و بدون ارائه انتقادهای مشخص، هرگونه تلاش دیپلماتیک را زیر سؤال میبرند. این رویکرد باعث میشود تیم مذاکرهکننده ایران از داخل تحت فشار اجتماعی غیرمنطقی قرار گیرد. چنین فشاری میتواند دست تیم مذاکرهکننده را در چانهزنی و اتخاذ مواضع منطقی در چهارچوب منافع ملی ببندد. مذاکره فرایندی پیچیده است که نیازمند حمایت داخلی برای موفقیت است. زمانی که گروههایی بدون ارائه راهحل عملی، صرفاً به مخالفت با مذاکره میپردازند، فضای لازم برای دیپلماسی فعال از بین میرود و تیم مذاکرهکننده در موقعیتی شکننده قرار میگیرد.
5- تسهیل مقصرنمایی ایران در شکست مذاکرات
طرف مقابل، بهویژه در این دوره از مذاکرات بیش از آنکه به دنبال نتیجه باشد به دنبال مقصرنمایی ایران در صورت شکست مذاکرات است. این استراتژی میتواند به توجیه اقدامات بعدی، مانند فعالسازی مکانیسم ماشه یا تشدید تحریمها، در افکار عمومی جهانی کمک کند. زمانی که گروههایی در ایران با نفی مطلق مذاکره بر طبل عدم تعامل میکوبند، ناخواسته به این استراتژی کمک میکنند. این رویکرد دست طرف مقابل را برای به بنبست کشاندن مذاکرات و انداختن تقصیر به گردن ایران بازتر میکند.
6- تقویت روایت صلحطلبانه حامیان جنایت
ترامپ در کارزار انتخاباتی خود با وعده پایان جنگها، تلاش کرد از خود چهرهای صلحطلب بسازد و با این روایت، بر جنایات در مناطقی مانند غزه و یمن سرپوش بگذارد. اگرچه این روایت در داخل آمریکا نیز چندان مقبول نیفتاده و تجمعات اعتراضی و چیدن 17400 جفت کفش در مقابل کاخ سفید بهعنوان نماد کشتار کودکان غزه جدیدترین اقدام واکنشی جامعه آمریکا به شراکت دولت این کشور در جنایات علیه مردم غزه محسوب میشود؛ اما روایتهای تند و مطلق ضد مذاکره در ایران میتواند به تقویت این استراتژی فریبکارانه کمک کند. زمانی که گروههایی در ایران با ادبیات خصمانه و بدون ارائه راهحل عملی، مذاکره را نفی میکنند، بهطور غیرمستقیم به طرف مقابل اجازه میدهند تا خود را صلحطلب و ایران را عامل تنش معرفی کند.
7- تأکید صرف بر توافق بدون راهبرد عملیاتی
یکی دیگر از اشکال سادهسازی تأکید صرف بر لزوم توافق بدون ارائه ایده یا راهبرد عملیاتی برای به نتیجه رساندن آن است. اگر مذاکرات صرفاً به یک معاهده حقوقی محدود شود و کارکرد عملی نداشته باشد، نمیتواند منافع ملموس برای ایران به همراه داشته باشد. انتقادهایی که امروز به برجام وارد میشود، تا حدی به همین موضوع برمیگردد. برجام به دلیل فقدان سازوکارهای اجرایی قوی و وابستگی به حسن نیت طرف مقابل، پس از خروج آمریکا و عدم تعهد اروپا به وعدههایشان، قدرت احیای حقوق ایران را تا حد زیادی از دست داد و ایران در اجرای تعهدات خود پیشدستی کرد درحالیکه طرف مقابل از تعهداتش شانه خالی کرد. تأکید بر توافق بدون توجه به سازوکارهای اجرایی خطر تکرار چنین تجربهای را افزایش میدهد.
8- جابهجایی جبهه تقابل از خارج به داخل
سادهسازی روایتها همچنین باعث میشود که تقابل سیاسی بهجای تمرکز بر طرف خارجی، به داخل منتقل شود. برخی گروههای سیاسی مانند اصلاحطلبان با برجسته کردن مخالفتهای داخلی با مذاکره بدون تأکید بر کارشکنیهای طرف خارجی تصویری غیرواقعی از موانع مذاکرات ارائه میدهند. در مقابل گروههایی با نگرش مخالف مذاکره بهجای تقویت جبهه داخلی در برابر فشارهای خارجی با برچسبهایی مانند «خائن» یا «نادان» به نیروهای خودی حمله میکنند. این جابهجایی جبهه تقابل انسجام ملی را تضعیف کرده و انرژی سیاسی کشور را بهجای مقابله با دشمن خارجی صرف نزاعهای داخلی میکند. نتیجه این امر کاهش توان دیپلماتیک ایران و افزایش آسیبپذیری در برابر فشارهای خارجی است.
بازار ![]()
-
شنبه ۲۳ فروردين ۱۴۰۴ - ۱۸:۴۷:۱۵
-
۱۲ بازديد
-

-
راه ترقی
لینک کوتاه:
https://www.rahetaraghi.ir/Fa/News/1059814/