راه ترقی - عصر ایران /متن پیش رو در عصر ایران منتشر شده و بازنشرش در آخرین خبر به معنای تاییدش نیست
عکس ها و مجسمه ها و تابلو اسم های حافظ اسد و بشار اسد آنچنان زیاد بودند که نام "سوریا الاسد" (سوریه اسد) سزاوار کشور بود. انگار سوریه از ابتدا با این دو اسد به وجود آمده بود و بدون این دو قابل تصور نبود.
رضا غبیشاوی| سقوط بشار اسد ناخودآگاه مرا به یاد سفر به سوریه انداخت. در آبان 1389 به همراه همسرم سفری به سوریه داشتم. دقیقا 4 ماه قبل از آغاز اعتراضات در سوریه که به بحران بزرگ و جنگ داخلی و در نهایت بعد از 13 سال به سقوط حکومت بشار اسد منجر شد.
سفر از این نظر مهم بود که با آغاز بحران سوریه، سفر به این کشور تقریبا متوقف شد و شرایط کشور و جامعه به کلی تغییر کرد. سوریه را می توان به قبل و بعد از آغاز بحران و جنگ داخلی تقسیم بندی کرد. همانطور که الان هم باید سوریه را به قبل و بعد از بشار اسد تقسیم کرد.
حال که به تحولات سوریه فکر می کنم این برش ها از سفر 13 سال قبل به شام در ذهنم تکرار می شود.
1. فضای بسته و سنگین سیاسی – رسانه ای
در مدت چند روز اقامت در دمشق و رفت و آمد در چند شهر سوریه کاملا فضای امنیتی و بسته قابل احساس بود. به ویژه برای من که زبان عربی می دانم و با گوش تیز کردن دوست داشتم بدانم مردم درباره چه چیزی باهم صحبت می کنند.
درباره وضعیت امنیتی سوریه بسیار شنیده بودم اما می خواستم با چشم خودم ببینم. فضای امنیتی و بسته کاملا قابل احساس و لمس بود. به عنوان مثال در مدت اقامت چند روزه در سوریه، حتی برای یک بار، هیچ کس و در هیچ جمعی درباره هیچ چیزی و از هیچ مقام و مسوولی انتقادی مطرح نکرد. حتی در جمع ها و گفتگوهای خودشان هیچ انتقادی مطرح نمی شد.
رئیس جمهوری سابق حافظ اسد و وقت (بشار اسد) در حد چیزی شبیه خدا بودند. انتقاد از رئیس جمهور اصلا قابل تصور نبود. این برای ما که در ایران انتقاد از دولت و مسوولان و شرایط اقتصادی و سیاسی و ... در جمع های خصوصی و عمومی اتفاقی عادی و همیشگی است نه قابل تصور است و نه قابل تحمل. ایرانیانی که در دمشق ساکن بودند می گفتند اهالی سوریه حتی در ذهن و تصورات خود نمی توانند به این فکر کنند که از بشار اسد انتقاد کنند.
وقتی چند روزنامه چاپ دمشق را خریدم متوجه شدم در روزنامه ها هم خبری از انتقادات معمول از رئیس جمهوری و وزیران نیست. حتی صفحه دوم روزنامه هم سیاسی نبود بلکه اقتصادی بود. همه خبرها هم کپی پیست از خبرهای خبرگزاری دولت سوریه (سانا) بود؛ بدون کمترین تغییری. به یاد دارم در یکی از روزنامه ها، تیتر یک شبیه این بود: " alt="راه ترقی" width="100%" />
منظور از جنبش تصحیح، کودتای سال 1970 میلادی (54 سال قبل) نظامیان حزب بعث برای به دست گرفتن قدرت در سوریه بود. متن خبر را خواندم. متن خبر چیزی شبیه این بود که دهها نفر از سران و رهبران و پادشاهان کشورهای مختلف با ارسال پیام هایی به رئیس جمهوری بشار اسد ضمن تبریک بابت سالگرد جنبش تصحیح به دستاوردهای این جنبش اشاره کرده اند.
تقریبا می توان گفت خبرسازی بود چون اسم حتی یک کشور یا رئیس کشور یا یک فرد در متن خبر وجود نداشت. به یاد دارم در آن روزها حتی خبرهای چند کشور دیگر که رابطه نزدیکی با سوریه داشتند را هم بررسی کردم؛ هیچ خبری از ارسال پیام برای بشار اسد نبود. به نظرم آمد کل خبر ، جعلی و ساختگی است.
بعد از چند روز من و همسرم هر دو به این نظر مشترک رسیدیم که اولا فضا به شدت بسته و سنگین است و ثانیا شرایط فعلی سوریه قابل ادامه و دوام نیست و یا منفجر می شود یا اتفاقات غیرعادی بروز می کند.
2. فرسودگی
در سفر به دمشق و سوریه، کهنگی و فرسودگی گسترده همه چیز، قابل مشاهده بود. از ساختمان ها به ویژگی ساختمان وزارتخانه ها تا تاسیسات شهری و تجهیزات تا مقامات و کارمندان دولت و نظامیان و پلیس و ... . دمشق البته شهری تاریخی است و به دو بخش قدیم و جدید تقسیم می شود.
علاوه براین، باید به فرسودگی گفتمان و ایدوئولوژی حاکم بر حکومت بر سوریه هم اشاره کرد. در سوریه حافظ و بشار اسد ، حزب بعث حزب حاکم بود. در اکثر جاها می شد پرچم و شعارهای حزب بعث را مشاهده کرد. شعارها و افکاری کهنه و فرسوده که بیش از آنکه مخاطب را به فکر فرو برد یا تحسین آمیز باشد باعث خنده و تعجب بود. شعار حزب بعث سوریه اینگونه بود: امت عربی واحد – دارای پیام جاوید – وحدت – آزادی – سوسیالیسم .
ایدئولوژی حزب بعث بر پایه برتری نژادی و زبانی قرار داشت و به همین دلیل نه تنها موجی از خودتحسینی و خودپرستی را در سوریه ایجاد کرده بود بلکه مجوزی برای تبعیض شدید و ظالمانه علیه دیگر بخش های تشکیل دهنده جامعه سوریه ساخته بود.
سوریه فرسوده بود و 13 سال اخیر بعد از آغاز بحران و جنگ داخلی، به مراتب فرسوده تر شد. با این نگاه حکومت بشار اسد ، سرنگون نشد بلکه تمام شد، چون بیشتر از این نمی توانست دوام بیاورد.
3. شبیحه
با ورود به فرودگاه دمشق، آنچه برای من جلب توجه کرد علاوه بر فرودگاه کوچک و قدیمی، افراد لباس شخصی با تفنگ جنگی در باند و محوطه باز فرودگاه بود.
بعدا متوجه شدم بخشی از نیروهای امنیتی از جمله شاخه نظامی حزب بعث و به قول خودشان نیروهای امنیتی مردمی هستند. جوانان کم سن و سال با تی شرت رنگی و شلوار جین و کفش کتانی و اسلحه به دوش در کنار پلیس و نظامیان یونیفورم پوش بودند. بعدا در قدم زدن در مناطق مرکزی دمشق هم چند باری این افراد را دیدم، از جمله در نزدیکی ساختمان حزب بعث و البته ساختمانی که متوجه شدم متعلق به سازمان های امنیتی است.
وقتی اعتراضات در سوریه شروع شد بخش مهمی از برخورد با معترضان توسط همین نیروها انجام شد که به "شبیحه" مشهور شدند. یکی از اولین تصاویر هم که با موبایل تصویربرداری شده بود نشان می داد نیروهای شبیحه در دمشق تعدادی از معترضان را بازداشت و با خشونت شدید کتک می زنند و در صندوق عقب خودرو به زور جا می دهند. آنچنان برخوردها شدید، خشن و بی قاعده بود که خشم زیادی را در افکار عمومی ایجاد کرد و سطح نارضایتی را بالا برد.
در بررسی های بعدی متوجه شدم پایه و اساس شبیحه براساس شدت و برخورد و خشونت حداکثری و بدون حد است تا هم ضربه حداکثری وارد کنند، هم درس عبرتی برای دیگران بسازند و هم تصویر خوفناکی از خود نمایش دهند. غافل از اینکه همین رفتار در نهایت به ضرر حکومت بشار اسد شد چرا که دامنه رفتارهای بی قاعده را به شدت افزایش داد و نارضایتی عمیق چند برابر شد.
4. عکس ها و مجسمه های حافظ و بشار اسد
یکی از چیزهایی که توجه هر مسافر خارجی به سوریه را به خود جلب می کرد تعداد زیاد عکس های حافظ و بشار اسد (دو رئیس جمهوری پیشین سوریه که پدر و پسر بودند) تقریبا در همه جا بود. هر جایی که چشم کار می کرد حتما عکس هایی از حافظ و بشار اسد در کنار دو پرچم سوریه و حزب بعث هم دیده می شد. پرچم حزب بعث شبیه پرچم فلسطین است و این دو قابل تفکیک از هم نیستند.
تقریبا در نمای بیرونی همه ساختمان های اداری این تصاویر وجود داشت. این به جز مجسمه های کوچک و بزرگ از حافظ اسد رئیس جمهوری اسبق سوریه بود که اینجا و آنجا و تقریبا همه جا دیده می شد. همه جا اسم او حک شده بود و چون پیامبری اسطوره ای ، کم مانده بود مورد عبادت قرار بگیرد.
در یک مورد به یاد دارم تابلوی بزرگ فلزی بر دیوار نصب شده بود. مجسمه ای بزرگ از حافظ اسد رئیس جمهوری سوریه که نقشه جهان عرب زیر پای او قرار داشت و وی را به عنوان رهبر جهان عرب به تصویر می کشید.
هنگام عکاسی از این تصویر البته چند نفری مسلح، نزدیک شدند و درباره اینکه از چه چیزی عکس می گیرم و چرا سوال و جواب کردند. مشخص شد ساختمان مربوط به یک سازمان امنیتی است و با جواب اینکه نمی دانستم و عذرخواهی و اینکه ایرانی هستیم ختم به خیر شد. سوال کنندگان از جنس همان افرادی بودند که قبلا در فرودگاه دیده بودم: نیروهای امنیتی مسلح با تی شرت رنگی و کتانی.
حتی به یاد دارم در یک نانوایی کوچک و معمولی در حومه دمشق هم که تابلوی کوچکی داشت و روی تابلو شماره نانوایی ثبت شده بود، باز دو عکس حافظ و بشار اسد در این تابلوی کوچک دیده می شد. واقعا حال انسان از دیدن این همه عکس حافظ و بشار اسد و پرچم سوریه به هم می خورد.
عکس ها و مجسمه ها و تابلو اسم های حافظ اسد و بشار اسد آنچنان زیاد بودند که نام "سوریا الاسد" (سوریه اسد) سزاوار کشور بود. انگار سوریه از ابتدا با این دو اسد به وجود آمده بود و بدون این دو قابل تصور نبود.
بعدها که اعتراضات در سوریه شروع شد شماری از طرفداران متعصب اسد هم شعارهایی دادند که عمق تعصب را نشان داد. به این شعارها توجه کنید: " الله، سوریا و بشار و بس" ( الله ، سوریه و فقط بشار اسد) - "الاسد او نحرق البلد" ( اسد می ماند یا کشور را به آتش می کشیم) - "بشار للابد" ( بشار تا ابد) - "بشار او لا احد" ( یا بشار یا هیچ کس) - گفته می شد بسیاری از شبیحه ها این شعارها را روی دیوارها می نوشتند.
بعد از سقوط بشار اسد ، در شبکه های اجتماعی و در واکنش به شعار (الاسد او نحرق البلد - بشار اسد می ماند یا کشور را به آتش می کشیم) نوشته شد: سقط بشار و بقی البلد (بشار سرنگون شد و کشور باقی ماند).
6. مقایسه لبنان و سوریه
در سفر چند روزه به سوریه، فرصت سفر یک روزه ای هم به لبنان فراهم شد. صبح زود رفتیم و آخر شب برگشتیم. سوریه، تنها همسایه زمینی لبنان است که میان دو کشور رفت و آمد و مبادله کالا برقرار است. مقایسه این دو کشور تفاوت ها را به خوبی مشخص می کند.البته لبنان از جنوب با اسرائیل هم مرز است اما مرز کاملا بسته و امنیتی است.
با ورود به لبنان، از فرسودگی به نو و جدید بودن عبور کردیم. خودروها نو شدند. آدم ها نو شدند. دیگر خبری از عکس های حافظ و بشار اسد نبود. فضای سنگین و بسته سوریه هم تمام شد. در آن زمان وضعیت اقتصادی شهروندان لبنانی هم به مراتب بهتر از سوریه بود. این را می شد از نوع خودروها ، لباس، خدمتکاران و پرستاران کودک که به همراه خانواده ها بودند، رستوران ها، پیاده روها و ویترین فروشگاه ها می شد فهمید.
در سوریه واردات خودرو ممنوع بود. اکثر خودروها در سوریه قدیمی اما اکثر خودروها در لبنان نو و مدل بالا بودند. به جای عکس های حافظ و بشار اسد هم تابلوهای تبلیغاتی زیبا جای گرفته بودند.
اگر کسی به لبنان سفر کند اصلا متوجه نمی شود چه کسی در این کشور رئیس جمهوری یا نخست وزیر است. چون عکس رئیس جمهوری در هیچ خیابان و کوچه ای و در بالای تابلوی هیچ سازمان و وزارتخانه ای نیست.
با این حال، کافه های زیاد و شلوغ و بوی قهوه و مردم گرم و شنیدن صدای ترانه، اشتراک سوریه و لبنان بود.
7. افراد مذهبی مسلمان
اسلام ، نیروی قدرتمند جامعه سوریه بود و هست. با وجود اینکه دولت بعثی سوریه، دولتی سکولار بود اما قدرت اسلام را به راحتی می شد در جامعه دید. این چند مورد در ذهن من مانده اند.
گرچه اکثریت زنان بدون حجاب بودند اما نسبت حجاب میان دختران و زنان جوان زیاد بود. به ویژه وقتی از دمشق به سمت شهرهای دیگر سوریه مثل حلب سفر می کردیم. در ان زمان مثل سایر کشورهای اسلامی، در سوریه هم چیزی به نام شل حجابی یا کم حجابی وجود نداشت بلکه زنان به دو بخش بی حجاب و حجاب کامل تقسیم می شدند.
شیوه ای از حجاب در میان برخی زنان در سوریه قابل مشاهده بود که می توانست نشانه ای از اسلام جدی تر و شریعت شدیدتر باشد. زنان علاوه بر حجاب سر، دهان یا دهان و نوک بینی خود را هم می پوشاندند. این نوع پوشش صورت البته با نقاب یا پوشیه که در عربستان سعودی رواج دارد متفاوت است. این حجاب دهان را در کشور دیگری ندیده بودم.
به هنگام سفر به دمشق، به همراه همسرم، چند بار سوار اتوبوس درون شهری یا مینی بوس شدیم تا هم از فضای جامعه بیشتر بدانیم و هم با هزینه کمی مکان های مختلف شهر را ببینیم. وقتی به همراه همسرم و در کنار هم در اتوبوس نشسته بودیم یک زن با حجاب دهان، به همسرم تذکر داد که حجابش را کامل کند. منظورش این بود بخش هایی از مو در حالی که حجاب همسرم معمولی بود. یعنی شالی به سر داشت و بخشی از موی جلوی سر بیرون بود. البته در آن زمان فقط مسافران و گردشگران ایرانی چنین حجابی داشتند.
مساجد به وقت اذان پر می شدند، چه مسجد بزرگ و تاریخی اموی در بخش قدیم شهر باشد و چه مساجد کوچک.
بارها می شد صدای بلند پخش قرآن را در رستوران یا تاکسی شنید. جامعه اسلامی نمود داشت. بدون هیچ فشار یا دستور از بالا.
این در حالی است که مهمترین گروه مخالف و برانداز در سوریه آن زمان، گروه اسلامگرای اخوان المسلمین سوریه بود. به همین دلیل دولت بعثی بشار اسد به گروه های اسلامگرا مظنون بود و رابطه خوبی با آنها نداشت.
مهمترین اقدام مسلحانه برای براندازی دولت بعثی سوریه تا قبل از سال 2011 مربوط به حادثه شهر حماه در سال 1982 میلادی است. اعضای اخوان المسلمین در حرکت مسلحانه کنترل این شهر را به دست گرفتند و در مقابل، ارتش هم شهر را محاصره و دست به کشتار بزرگی زد و داستان به پایان رسید. در نتیجه اخوان المسلمین به دشمن شماره یک دولت بعثی سوریه تبدیل شد.
اکثر ایرانی ها فکر می کردند چون رابطه جمهوری اسلامی و دولت سوریه خیلی خوب است و مرقد حضرت زینب هم در دمشق است پس با دولت مذهبی و جامعه ای شبیه ایران مواجه هستیم. به یاد دارم راهنمای تور بعد از ورود به دمشق خطاب به حاضران در اتوبوس برای اینکه بتواند به خوبی انتقال مطلب کند گفت شرایط سوریه مثل زمان شاه ایران است. منظورش البته اشاره به حجاب زنان بود، اینکه حجاب آزاد است.
حرم حضرت زینب در حومه دمشق برای خود، جامعه مستقلی شکل داده بود از افراد شیعه مذهبی. به دلیل حوادث عراق بعد از سقوط صدام ، شمار زیادی از عراقی های شیعه هم به سوریه کوچ کرده بودند و به دلایل مختلف از جمله همسویی ساکنان و هزینه پایین در منطقه "سیده زینب" ساکن شده بودند. در منطقه سیده زینب لهجه و چهره های عراقی بسیار دیده می شد. حتی غذاهای عراقی هم در این منطقه بسیار دیده می شد از جمله کباب ماهی پر شده از سبزیجات بر روی آتش ذغال. با این حال به هیچ عنوان، منطقه سیده زینب، معرف جامعه سوریه نبود.
در آن سال تورها و کاروان های سفر زیارتی از ایران به سوریه با پدیده جالبی روبه رو شده بودند. به دلیل افتتاح دفتر نمایندگی کبک در سفارت کانادا در دمشق ( که فکر می کنم در دیگر کشورهای منطقه وجود نداشت) بخشی از مسافران کاروان ها یا تورهای سوریه، نه افراد مذهبی بودند و نه هدف اصلی آنها زیارت بود بلکه آنان برای مراجعه به سفارت کانادا (بخش کبک) آمده بودند تا مهاجرت شان سریع تر انجام شود، اما چون هزینه کاروان های زیارتی خیلی مناسب بود این افراد هم ترجیح می دادند به وسیله کاروان های زیارتی به دمشق سفر کنند.
در دمشق هم میزبان ایرانی مثل مکه و مدینه، هتل هایی را به طور کامل رزرو کرده بود تا فضای معنوی و زیارتی در آنها حفظ شود. همه جای هتل هم نوشته های معنوی و شعارهای مذهبی و زیارتی نصب شده بود. کل هتل دربست در اختیار کاروان های زیارتی ایرانی بود و علاوه بر صبحانه دو وعده غذا شام وناهار هم سرو می شد. فکر کنید در چنین فضایی، نصف کاروان و مسافران ایرانی، با فضای مذهبی و حجاب کامل و لباس رسمی بودند و نصف دیگر با فضای مهاجرت به کانادا، زنان بدون حجاب یا کم حجاب و البته لباس اسپرت.
8. زندان
زندان های سوریه به سختی و سختگیری شدید معروف بودند. تا جایی که یکی از کارکنان سفارت ایران در سوریه تعریف می کرد اولویت اول آنها انتقال سریع زندانیان ایرانی از زندان های سوریه به کشور است. ایران و سوریه معاهده انتقال زندانیان دارند. در نتیجه زندانیان ایرانی در زندان های سوریه می توانند بعد از طی دوره ای از زندان، ادامه حبس را در کشور خود بگذرانند. این کارمند سفارت ایران می گفت زندان در سوریه به معنای وقت کلمه، مجازات است و آنچنان سختگیری و فشار بر زندانیان اعمال می شود که رها کردن آنها از زندان های سوریه و سپردنشان به زندان های ایرانی، اولویت است.
در آن سال ها ، برخی ایرانیان از مسیر زمینی به سوریه مواد مخدر قاچاق می کردند و به همین دلیل دستگیر می شدند و به زندان می افتادند.
بعد از آغاز اعتراضات و بحران و جنگ داخلی سوریه در سال 2011 شدت برخوردها در زندان های سوریه در بدنامی و شکل گیری تصویر منفی از حکومت بشار اسد نقش مهمی داشت. به ویژه وقتی بارها شکنجه ها افشا شد. در زمان بحران سوریه این روایت منتشر شد که مسوولان زندان ها به مادرانی که به دنبال فرزندان خود آمده بودند می گفتند: فرزند خود را فراموش کنید ؛ فکر کنید فرزندی به دنیا نیاورده اید.
بعد از سقوط اسد هم مشخص شد آنچه درباره شکنجه و کشتار در زندان های سوریه اسد گفته می شد صحت داشت.
9. امنیت
در آن زمان، امنیت دمشق و سوریه زبانزد بود. یکی از ایرانیان مقیم دمشق می گفت که دختر کم سنش حتی نصف شب هم برای خرید به فروشگاه محل می رود زیرا از امنیت کاملا مطمئن است. اثری از دزدی و سرقت و جرایم مشابه نبود. درب اصلی بسیاری از مجتمع های مسکونی کاملا باز بود. با این حال این امنیت به شدت زیاد، طبیعی نبود و بخش زیادی از آن محصول ترس بود؛ ترس از بازخواست و پیگیری پلیس .
10. تمرکز بر دولت و غفلت از ملت
یکی از کارکنان سفارت ایران در دمشق به نکته مهمی اشاره داشت و هر چه گذشت به اهمیت این موضوع بیش از پیش پی بردم. او گفت آنچنان روابط دولت های ایران و سوریه قوی است و آنچنان دولت ایران بر رابطه با دولت سوریه متمرکز است که باعث شد دولت ایران از جامعه و مردم سوریه غفلت کند چرا که نیازی به شناخت جامعه و مردم سوریه نداشت.
11. رشوه
در جای جای سوریه رشوه و رشوه خواری برجسته بود. پرداخت و دریافت رشوه بخشی از سبک زندگی در سوریه بود. در فرودگاه یک بار با درخواست شفاف و صریح یکی از کارکنان برای پرداخت رشوه روبه رو شدم. تقریبا همه ایرانیان مقیم از پرداخت رشوه خاطره داشتند.
وقتی پلیس مامور راهنمایی رانندگی در صورت گیر دادن به خودروی شما برای توقیف بهتر است با پرداخت چند اسکناس، مسئله را حل کنید تا مجبور نباشید اسکناس های بیشتری برای خارج کردن خودرو از توقیف بپردازید. این موضوع برای کارگران ایرانی که شمار زیادی از آنها در سوریه مشغول کارهای ساده بودند یک نعمت بود چون هر چقدر هم که بیشتر از مهلت قانونی در این کشور باقی مانده بودند با گذاشتن چند اسکناس لای گذرنامه و تقدیم به مامور پلیس سوریه، حل می شد.
12. قیمت دلار در سوریه
وقتی در آبان 1389 به سوریه سفر کردم قیمت دلار در ایران حدود 1100 تومان بود. در سوریه هم هر دلار آمریکا زیر 50 لیره بود. تا قبل از سقوط بشار اسد در سوریه قیمت دلار به حدود 22 هزار لیره رسید. این عدد یک هفته بعد از سقوط بشار اسد البته به 12 هزار لیره سوریه کاهش یافت.
13 سال بحران و جنگ داخلی، اقتصاد سوریه را به ویرانه تبدیل کرد تا جایی که حقوق کارمندان دولت به حدود 20 دلار در ماه رسید. مبلغی که به هیچ عنوان کفاف هزینه های زندگی یک خانواده معمولی را در سوریه نمی دهد.
13. نان و بنزین سهمیه بندی
در آن سال ها وضعیت اقتصادی سوریه عالی نبود اما خوب بود و اکثریت مردم تقریبا راضی بودند. وضعیت اقتصادی سوریه رونق داشت و گردشگران غربی زیادی به این کشور می آمدند. اما در سال های اخیر با شروع بحران و جنگ داخلی، گام به گام، اقتصاد سوریه به سمت نابودی نزدیک و نزدیک تر شد. 13 سال قبل برق در همه ساعت های شبانه روز وصل بود و بنزین و سایر کالاهای اساسی با قیمت های مناسب در دسترس بود. اما هم اکنون در دمشق تنها چند ساعت در روز برق وصل می شود و بنزین و حتی نان هم سهمیه بندی شده اند.
سفرنامه سوریه به پایان رسید اما همچنان مزه زیتون سوری، غذای متنوع و خوشمزه سوریه، رفتار خوب و گرم مردم، لهجه زیبای شامی به یادم مانده است. مهمترین ویژگی مردم سوریه را می توان در یک جمله اینگونه توصیف کرد: مردمی اهل لذت بردن از زندگی.