راه ترقی - هم میهن / «46 سال پیش» عنوان یادداشت روز در روزنامه به قلم است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
46سال گذشته است. راههای گوناگونی برای ارزیابی کارنامه آنچه که در این 46سال گذشته است، در پیش داریم. پیش از هر چیز بهتر است که ذهن خودمان را از پیدا کردن مقصر خارج کنیم. اگر دنبال مقصریابی برویم، ره بهجایی نخواهیم برد. چنین نیست که یک یا دو نفر و یک یا دو گروه مقصر همه مسایل باشند. تازه فرض کنیم که چنین کاری هم شد و چند نفر مقصر شناخته شدند؛ بعدش چهکار خواهیم کرد؟
مسئله ما داوری درباره گذشته و صدور حکم سیاسی و قضایی نیست. مسئله امروز ما بهبود وضعیت حال و آینده ایران برای رفاه فرزندان این سرزمین است. بنابراین، نهتنها ضرورتی به مقصریابی نداریم، بلکه امکان آنهم فراهم نیست. ممکن هم باشد، به امروز ما وصال نمیدهد. از همه بدتر اینکه ردیف متهمان خیلی زیاد است و بعید است کسی را بتوان یافت که در ردیف متهمان نباشد و بتواند در مقام دادستان و قاضی و هیئتمنصفه ایفای نقش کند.
هر روشی را که برای ارزیابی کارنامه این دوران انتخاب کنیم؛ بهطور قطع، لکههای تاریک و روشنی را در آن خواهیم دید. ولی اجمالاً میتوانیم بگوییم که سر جمع، وضع موجود با چشماندازی که مردم در سال57 داشتند، همخوانی قابل قبولی ندارد. این را میتوان از تمام کسانی پرسید که در سال1357 تصویری از آینده پس از پیروزی انقلاب داشتند و برای تحقق آن کوشش کردند.
قطعاً همه پاسخها یکسان و حتی نزدیک به هم نیست؛ ولی با توجه به میزان رضایت موجود مردم از وضع خود یا میزان اعتمادی که به نهادهای حکومت، یا امیدی که به آینده دارند، میتوان گفت که چنین وضعیتی بسیار دور از چشماندازی بود که مردم از آینده پس از پیروزی انقلاب داشتند. این را میتوان در حوزههای گوناگون اظهار داشت.
دینداری، اخلاقمداری عدالت در همه وجوه اعم از اقتصادی یا فرهنگی و اجتماعی، آسیبهای اجتماعی، اعتمادبهنفس و... البته، در برخی حوزهها مثل «استقلال» دستاوردها خوب بوده؛ هرچند همان هم در مواردی در حال رنگ باختن است. ولی دستاوردهای فوق یک بسته کامل و تجزیهناپذیر است و نمیتوان فقط مورد مثبت یا منفی را ملاک داوری قرار داد.
پرسش این است که اگر دنبال مقصر نباشیم، پس چگونه میفهمیم علت این عدم تحقق اهداف چه بوده است؟ بر حسب تحلیلهای موجود، میتوان گفت که چند مورد بیش از سایر عوامل اهمیت داشتهاند. اول و مهمتر از همه، رویگردانی از مردم و خواست آنان است.
46سال پیش به معنای واقعی، مردم فارغ از هر تمایزی صاحب انقلاب و کشور بودهاند؛ ولی کمکم با شیبی آهسته تحت عناوین گوناگون از عرصه اثرگذاری حذف شدند و حتی نیازمند هدایت شدن دانسته شدند. از هنگامی که جماعتی پیدا شدند که خود را برتر از مردم و در مقام هدایتگری آنان دانستند عقبگرد آغاز شد.
ارادهگرایی مشکل دیگر بود. امری که اراده خداوند هم به آن تعلق نگرفته است. توان ما و دیگران محدود به قدرت و امکانات است و چنین نیست که هر چه را اراده کنیم، محقق شود. در همین زمینه، فاصله گرفتن از علم و حتی تحقیر آن موجب بدتر شدن وضعیت شد. علت دیگر ابزاری کردن دین در حوزه سیاست بود. در واقع، دین تبدیل به بهانه شد.
در رسانه رسمی، در گزینشها، در سیاست خبری، در تبلیغات و در هر جایی که تصور میشد دین و نهاد دین را وارد کردند و همین موجب ضربهپذیری آن شد و جایگاه دین در جامعه ایران بسیار تضعیف شد و کارکرد خود را از دست داد و جامعه را دچار عدم تعادل و ناپایداری کرد. وابستگی ایران به نهاد نفت یکی از ریشههای ناکارآمدی دولتی بود که با رانت و فساد و مدیران کمصلاحیت به مانع خطرناکی برای توسعه و پیشرفت کشور تبدیل شدند.
ضعف نهادهای نظارتی و عدم گردش نخبگان نیز از عوامل مهم دیگری بود که این وضع را رقم زده است. بسیاری از افراد از جوانی و میانسالی تا آخر عمر خود را ذیحق در قدرت دانستند و میدانند و همین عامل اصلی در ناکارآمدی و فاصله افتادن آنان و حکومت با مردم است.
نتیجه همه اینها، عدم رشد اقتصادی کافی و نامتوازن بود که سبب بهوجود آمدن شکاف بزرگ میان ایران و کشورهای همسایه شده است و در داخل کشور نیز فقر و نابرابری در کنار فساد همچنین میتازند. پس مردم به هر نسبتی که دچار فقر و تبعیض و سپس تحقیر شوند، از صاحبان قدرت خود رویگردان خواهند شد.
اگر میخواهیم آیندگان ما را ببخشند، چارهای نیست جز اینکه به اصول اولیه انقلاب بازگردیم و ضعفهای گذشته را با کوشش حال و آینده خود جبران کنیم. درغیراینصورت، داوری وحشتناکی علیه همه صورت خواهد گرفت و تر و خشک را خواهد سوزاند.