راه ترقی - مشرق / «آبان» به نوعی شرح مصایب «زن» بودن در اجتماعی در حال پوستاندازی است، جایی که «پول» مرام و آیین غالب می شود، «گرگ» بودن ارزش است و بر هر چیز انسانی، از جمله «شرافت» قیمتگذاری می کنند.
سرویس فرهنگ و هنر مشرق- سریال «آبان» از پلتفرم «شیدا» سومین هفتهای است که از شبکه نمایش خانگی در حال پخش است. رضا دادویی کارگردان این سریال، جدای از تحصیل در حوزه ادبیات نمایشی، دستی در ترجمه آثار ادبی و نمایشی و همچنین نوشتن قصه و نمایشنامه دارد و این صبغهی ادبی و آکادمیک، آشکارا تاثیر خود را بر «آبان» گذاشته است.
«آبان» هم به لحاظ شیوهی روایت، هم دکوپاژ، دیالوگنویسی و البته ریتم (تا به اینجای انتشار) کار شسته و رفته و نسبتا جذابی از کار در آمده است که مخاطب خود را به دنبال می کشد. برگ برندهی دادویی، پرملات بودن قسمت اول هم به لحاط قصه، هم به لحاظ ایجاد تعلیق، است و این هنری است که بسیاری از مجموعههای نمایش خانگی از آن بیبهره بودهاند و بعضا تا قسمت سوم و چهارم، هنوز موتور کار راه نمی افتد.
در دنیای به شدت رقابتی فیلم و سریال، که مخاطب از حق انتخاب بین دریایی از فیلم و سریال ایرانی و خارجی برخوردار است، هنر کارگردان این است که در همان قسمت اول، حتی در همان بیست دقیقهی اول قسمت نخست، مخاطب خود را قانع کند که داستانی جذاب برای عرضه دارد که به گذاشتن وقت از سوی مخاطب می ارزد.
البته از حق نباید گذشت که لاله مرزبان در نقش «آبان»، نقشی کلیدی در این جذابیت پیشگفته داشته، چرا که مرزبان مشخصا نقش خود را عمیقا درک و درونی کرده و به نظر می رسد یک طراحی ذهنی دقیق برای تصویرکردن زنی هوشمند و تحصیلکرده از طبقه متوسط دارد که برای حفظ و برکشیدن کانون گرم خانواده کوچک خود، به شیوهی خود، در حال مبارزه است.
زنی که به واسطهی هوش بالای خود، به لحاظ روحی، هم حساستر و هم آسیبپذیرتر از عامهی مردمان است، اما باید خود را پوستکلفت و زمخت بنمایاند تا اسیر «گرگ» های کمینکرده در اجتماع نشود، اما با همهی جدیبودنها و حرفهایگریها و متمرکزبودن بر کار، به هر حال گرگها زخم خود را بر او و بر زندگی خانوادگی او می زنند.
![]()
«آبان» به نوعی شرح مصایب «زن» بودن در اجتماعی در حال پوستاندازی هم هست، زنی که هر چقدر تلاش می کند تا خود را بر اساس تواناییها و قابلیتهای علمی و کاری خود عرضه کند، باز سوژهی «فانتزی» های مسموم مردانی از جنس زر و زور و تزویر می شوند، که «گرگ» بودن برایشان ارزش است.
البته بازیهای خوب «آبان» مختص بازیگر نقش اول نیست و قاطبهی بازیگران(حتی در نقشهای فرعی)، مسلط، کاربلد و حرفهای ظاهر شدهاند. هم بهرام ابراهیمی(در نقش کهنمویی)، هم مریم سعادت(در نقش همسر کهنمویی) و هم حمید ابراهیمی(در نقش منصور) عالی هستند. شهاب حسینی(در نقش ثابت) دوران اوج بازیگری خود را می گذراند و یک مرد میانسال ثروتمندِ بیمار، تلخکام و مرموز را با مهارت تمام متجسّم می کند.
امین حیایی، با کولهباری از نقشهای متنوع در کارنامه خود، حالا دیگر به اوج راحتی و صمیمیت با دوربین رسیده است. او در نقش محمودی(دستیار خوشگذران و اهل شیطنتِ ثابت)، قدرتمند ظاهر شده و وجهی دیگر از قابلیتهای بازیگری خود را عیان می سازد. بهزاد خلج که به واسطهی پخش سریال «آقای قاضی» محبوبیتی در بین بینندگان سیما به هم زده، در «آبان» نشان می دهد که کشف نسبتا دیرهنگام سینمای ایران است. او با تمام وجود در نقش فرو می رود و همچون یک بازیکن غیرستاره، اما کلیدی، کاملا در خدمت تیم عمل می کند و رنگ و نقش خاص خود را بر اثر به جای می گذارد.
دیالوگنویسی حسابشده و «به اندازه» از دیگر نقاط قوت «آبان» است. کلام، متناسب و منطبق بر خلق و خو و پایگاه اجتماعی کاراکترها بر دهانشان نشسته است. به عنوان یک مصداق، سکانس اولین مواجهه آبان با ثابت قابل ذکر است. ثابت فرد باهوشی است که یک هلدینگ اقتصادی عظیم را راه انداخته و مدیریت می کند؛ او با مطالعهی رزومهی کاری و تحصیلی آبان می داند که با زنی هوشمند و نخبه طرف است؛ از این رو، مکالمهی او با آبان تبدیل به یک دیالوگ ضربدار پینگپنگی، پر از استعاره و کنایه و ایهام، می شود که نمونهی آن را کمتر در سینمای ایران می بینیم.
باز جنس دیالوگهای محمودی(امین حیایی) با آبان کاملا متفاوت، و منطبق بر شخصیت و خلق و خوی کاملا متفاوت محمودی است. در واقع، کاگردان موفق شده به «هوش» آبان(به عنوان یک نخبهی دانشگاهی) جنبهی عیان و عملی بدهد، چرا که او زنی است که بر اساس شخصیت طرف مقابل، کلام خود را تنظیم می کند و آنقدر انعطاف ذهنی و قدرت و سرعت انتقال ذهنی بالایی دارد که لحن و شیوهی بیان متناسب با آدمهای مختلف را پیدا کند و به کار بگیرد(مثلا در سکانس مواجههی او با راننده تاکسی که به خیال خود قصد اغوای او را دارد).
سریال «آبان» در بنمایهی کلی خود، یادآور فیلم «پیشنهاد بیشرمانه» (1993/آدرین لین) است، که مردی ثروتمند، با سوءاستفاده از تنگنایی که یک زن متاهل در آن قرار گرفته، پیشنهادی شرمآور به او می دهد که بنیان زندگی خانوادگی و شرافت شخصی او را توامان هدف می گیرد، و در این میان، انگیزههای مرد ثروتمند در ابهام است و به مرور از آن پردهبرداری می شود.
با اینحال، سریال «آبان» کاملا فضایی ایرانی دارد و جنس ناهنجاریها و بحرانهای اجتماعی و فردی جامعهی ایرانی 1403 را به تصویر می کشد. جامعهای که به واسطهی حاکمشدن تدریجی همان روابط اقتصادی حاکم بر نیویورک، لندن، دهلی و استانبول، به لحاظ زیست اجتماعی و فرهنگی نیز، لاجرم، با اختلاف زمانی دو سه دههای، در حال تجربهکردن همان روابط و مناسباتی است که مردمان آن شهرها تجربه کردهاند. پولدارها و نوکیسهگانی که به واسطهی فرآیندهای اقتصادی ناسالم و فاسد، به درامدهای کلان می رسند و هلدینگهای آنچنانی راه می اندازند و شبها، درآمدهای بادآوردهی خود را در «پوکر» شبانه می بازند، چون دنبال «هیجان» و «ُسرگرمی» و حتی «عیش و عشرت» تازه هستند.
در جامعهای که کمکم «پول» به عنوان ارزش غایی، سیطره کامل می یابد و برای «همهچیز» قیمتی تعیین می شود، حتی برای «شرف» انسان. تاوان این «هیجانطلبی» قشر نوکیسهی تاراجگر را هم معمولا طبقهی متوسطی می پردازد که برای سقوط نکردن به ورطهی فقر و استضعاف، باید به آب و آتش بزند و در این میان، احتمال این که در کمین عشرتجویی خانمانبرانداز پولمندان تازه به نوا رسیده بیافتند، روز به روز بیشتر می شود.
«آبان» تا به اینجا، روایتی از همین داستان تلخ و تراژیک است. جایی که حتی نخبگان دانشگاهی و المپیادی، برای آن که از هوش و نبوغ خود بهرهی عینی ببرند، محتاج دلالان تاراجگر می شوند، وگرنه باید طعم زندانیشدن در کنار قاچاقچیان، دزدان خردهپا و خلافکاران را بچشند.
نکته بسیار قابلتوجه در شخصیتپردازی «آبان»، این است که ما یک شخصیت چندلایه و نسبتا پیچیده از او می بینیم که همواره در حال سنجش و تحلیل شرایط یا آدمهای مقابل خود است و از این رو، حرفها و کنشهای کلیشهای و کاملا قابلانتظار از او نمی بینیم. در واقع، او با سنجیدن پیچیدگی و خطیر بودن شرایطی که خود و خانوادهاش در آن گیر کردهاند، سعی می کند احساسات خود را کنترل کند و طوری برخورد کند که بتواند وضعیت را «مدیریت» کند، و از یک کاراکتر «باهوش» انتظار چنین است. گرچه در نهایت، آبان راه به جایی که نباید، می بَرَد.
به هر حال، جامعهی ایران مناسبات و روابط و بحرانهای جدیدی را تجربه می کند، چیزهایی که بیش از هر چیز، محصول مناسبات اقتصادی جدید است و تبعات و بروندادهای آن، واضحتر و عیانتر از آن است که نادیده گرفته شود. فیلم و سریال، به عنوان رسانهی مسلط این روزگار، اگر بخواهد چشم بر این هنجارها و ناهنجاریهای تازه ببندد، لاجرم باید دل به همان کمدیهای سخیف و دوزاری و مطربی و رقص و شلنگتختهی مردان سبیل از بناگوش دررفته با اطوار زنانه رضایت داد. یا صرفا به تصویر «رویایی» و «پاک و پاکیزه» (لیکن بریده از واقعیات) از زیست اجتماع کنونی ایران، در سیما رضایت داد. اما، این «خودفریبی» است. باید شنائتها و شئامتها را هم (تا جایی که عفت عمومی جریحهدار نشود و پردههای اخلاق دریده نگردد) دید و به وجود آن اذعان کرد، تا بتوان چارهای برای آن اندیشید. به قول آن شاعر قلندر، «از تلخ، پروا نیست».
http://www.RaheNou.ir/fa/News/1030608/نگاهی-به-سریال-«آبان»--تاوان-«نه»-گفتن-به-یک-پیشنهاد-بیشرمانه!