راه ترقی - سینما اعتماد / غلام باستانی گویا قدمتی دیرینه در نهان همهمان داشت. حال نه به شدتی که دیدهایم. شاید گوشهای از نادرستیهایش را همگان دارا باشیم. حال در مقام پدر یا انسان امروزی. حسن پورشیرازی این آیینه کدر را زدود.
تقریبا دو هفته از تک اکران فیلم «پیرپسر» میگذرد. طی این دو هفته بارها درباره این فیلم گفته و نوشته شده است. ولی نکتهای در مورد ساخته اکتای براهنی وجود دارد که طی این مدت؛ دستکم برای آنانی که این فیلم را دیدهاند، به شکل شاید غیر قابل توصیفی در آمده باشد! اینکه چرا این فیلم از یادمان نمیرود. چرا تا این حد رسوخ کرده در ذهنمان و چرا نمیتوان هر فیلمی را دید و تحمل کرد و یاد پیرپسر نیفتاد! این فقره شاید شرحش سخت باشد.
صاحب این قلم طاقت نیاورد و به کارگردان اثر زنگ زد. خیلی جدی به ایشان گفت زنگ زدهام تا برخورد نادرستی داشته باشی؛ تا از تو و فیلمت بدم بیاد که شاید فراموشش کنم! که با خنده و برخورد دوستانه ایشان؛ این اشتیاق افزونتر شد! کم پیش آمده مخاطب ایرانی با فیلم ایرانی چنین مقابلهای داشته باشد. دستکم برای خودم که نمونههایش بسیار اندک بوده یا اگر بوده در چند ساعت بعد تماشای فیلم به بوته فراموشی سپرده شد. شخصیتهای فیلم را مرور کردم. از شاهنقش فیلم (غلام باستانی) آغاز کردم. اینکه چرا پلشتی این فرد با همه بدیهایش فراموش نمیشود.
قصه فیلم را لو نخواهم داد با این یادداشت. حیف است که در اکران احتمالی آن؛ مخاطبان این ستون پیشفرضهایی داشته باشند. ماندهام چرا سبکسری این فرد، تماشاگر را از خود دلزده نمیکند. با همه پلیدی روح و جسم؛ چرا فرجامش به یاد میماند. چه در نهان و خلوت و جلوت این پدر ناخلف وجود دارد که با همه ناراستیها؛ باید او را باور کرد.
![]()
تماشاگر خوش شانس آن شب برج میلاد؛ به حتم مابهازاهایی از این رفتار را پیرامون خود میدید که طی سه ساعت و ده دقیقه؛ آن را هضم کرده بود.
غلام باستانی گویا قدمتی دیرینه در نهان همهمان داشت. حال نه به شدتی که دیدهایم. شاید گوشهای از نادرستیهایش را همگان دارا باشیم. حال در مقام پدر یا انسان امروزی. حسن پورشیرازی این آیینه کدر را زدود. آیینهای که عامدانه شاید آن را غبارآلود بخواهیم. اگر این فیلم رهایمان نمیکند؛ دلیلش این خالص بودن آدمهایش هست و بس. آدمهایی با همه خصلتهای درونیشان. از پدر باستانی این فیلم نمیتوان عبور کرد، چراکه سایر شخصیتها ذیل رفتار او دست به عمل میزنند.
گویی این حاکم بودن مطلق و قدرت بلامنازع او است که سایرین بر اساس رفتارش؛ عمل میکنند! دو پسر و زن محوری فیلم نیز در چنبره او گرفتار که چنین رفتارهای گاهی مناسب و زمانی هم نامناسب از آنها سر میزند. این درگیری و در حقیقت رها نکردن این فیلم برای مخاطب؛ از قدرت بالای پدر فیلم در عالم واقع نشات میگیرد. به واقع نوعی هراس و استیصال برای مخاطب ایجاد میشود. جدا از المانهای فنی و تکنیکی فیلم که در نوع خود بیرقیب است؛ هراس از به وجود آمدن چنین کاراکتری برای هر یک از ما وجود دارد. این فیلم جادوی خیال را وسعت دیگری بخشیده است.
در عین سینما بودن؛ گویی از هر چه حقیقت محض است؛ فراتر میرود. این رها نشدنها؛ این درگیری پس از تماشای فیلم و اینکه بارها ذهن همه پلان و سکانسهایش را مرور میکند؛ از قدرت بازیگری؛ کارگردانی با نیم نگاهی به فلسفه زیست انسانها نضج میگیرد. باور شود پیرپسر فیلم نیست. اصل جنس وجودی آدمیانی است که بین ما غوطهورند. اکتای و تیمش آنان را جان دوبارهای بخشیدند. تلنگری که این آفرینش ایجاد میکند تا مدتها در ذهن میماند و چه امری از این خوشایندتر. البته نه فقط فیلم بما هو فیلم؛ بلکه اندیشه پسافیلم و اینکه میتوان انسان بهتری بود که شرح بیشتر این نگره بماند برای اکران عمومیاش. اکران این فیلم به اخلاقی زیستنمان کمک میکند؛ شک نکنید در باور این نگاه… .
http://www.RaheNou.ir/fa/News/1036491/چرا-پلشتی-های-حسن-پورشیرازی-با-همه-بدیهایش-فراموش-نمیشود؟