راه ترقی - خبرگزاری کتاب ایران /««عزیز خانوم»، تصویری از زندگی مادر چهار شهید کاشانی است. لطافت طرح روی جلد و عنوان و زیرعنوان کتاب، مژده میدهد که بناست پای زوایای ناشنیده زندگی زنی بنشینیم که به سهم خود، نقش مادرانهای در حماسهآفرینی برای این مرزوبوم ایفا کرده است.»
کتاب «عزیز خانوم»؛ روایتی است از زندگی کبری حسینزاده حلاج، مادر شهیدان محسن، جواد، علی اصغر و محمدرضا بارفروش که به قلم فاطمه جعفری و توسط انتشارات «راهیار» منتشر شده است.
«عزیز خانوم» داستان یکی از زنان انقلابی کاشان است. زنانی که مانند مردان و دوشادوش آنها در جنگها شرکت کردند و برای پیروزی و موفقیت ایران حاضر شدند از همه چیزشان بگذرند. مال و جان، همسر و فرزند. فرزند که عزیزترین، پاره تن و از چشم عزیزتر و محبوبتر. اما چون همیشه در پس پردهای پنهان بودند هیچکس به ارزش کارها و فعالیتهای آنان پی نبرد و هیچگاه هم بهطور شایسته از آنها تجلیل نشد.
صفوراسادات امین جواهری، فعال فرهنگی و پژوهشگر جامعهشناسی در یادداشتی که در اختیار ایبنا قرار داده، نگاهی متفاوت به این کتاب داشته است.
««عزیز خانوم»، تصویری از زندگی مادر چهار شهید کاشانی است. لطافت طرح روی جلد و عنوان و زیرعنوان کتاب، مژده میدهد که بناست پای زوایای ناشنیده زندگی زنی بنشینیم که به سهم خود، نقش مادرانهای در حماسهآفرینی برای این مرزوبوم ایفا کرده است. اگر دغدغههایی برای الگویابی و جهتدهی زنان امروز نیز داشته باشیم با عزمی جدیتر وارد کتاب میشویم تا «طرحی از یک زندگی» براساس تاریخ شفاهی از زندگی «عزیز خانوم» بیابیم.
مژدهای که از مشخصات روی جلد کتاب برخاسته، با محتوای پیشگفتار تقویت میشود. رنگ و لعاب مفاهیم پیشگفتار چنین مینمایاند که ایده نگارش این کتاب از میان مسئلههای حوزه زنان سربرآورده است یا حداقل با آنها پیوند خورده است. در کل ویترین ورود به زندگی «عزیز خانوم»، نویدبخش حل مشکلی از حوزه زنان یا پُرکردن خلأیی از این حوزه است. مفاهیمی مانند «زن تراز انقلاب»، «جریانهای غربزده فمینیستی»، «زن تاریخساز» و «تعارض نقشها» و ایده «بازنمایی الگوهای مردمی و متکثر از تجربه زیسته زنان در انقلاب» از آن جمله است.
با چنین نویدی، در چهار فصل همراه عزیز خانوم میشویم و از بهار تا خزان پای حرفهایش مینشینیم تا گمشده خویش بیابیم. اول، شنوای «نُهچمِ» کودکی «عزیز خانوم» هستیم. ترسیمی پیچیده و کمی پراکنده، اما لبریز از واژگان کاشانی و تصویر فرهنگ کاشان و سنتهای زمان کودکی «عزیز خانوم». سپس در دومین فصل، «دیه چشمان تنگش» را میپردازیم و به تماشای مراحل ازدواج و زندگی خانوادگی و فرزندآوری عزیز خانوم مینشینیم. اینجاست که منتظریم طبق نویدها و وعدههای آغازین، هنرنمایی زنانه عزیز خانوم و مدیریت زنانهاش در زندگی را بخوانیم. با عطشی وصفناپذیر، بندها را پشتسرهم گز میکنیم و به امید تماشای هنرنماییهای زنانه عزیز خانوم، مدام به طلایهبند بعد و بندهای بعدیتر میپریم، اما گویا اینجا خبری از سیرابی نیست.
راه به نیمه میرسد و گاه نشستن بر سر فصل «حنابندان» است. وجه تسمیه این فصل روشن نیست، اما کاملا هویداست که فصل خزان برگهای زندگی عزیز خانوم فرارسیده است، فصل داغداری و تابآوری زیبای او. اما، دریغ و صد دریغ که هنرنماییهای عزیز خانوم، میان سطور تنگ اطلاعات تاریخیتر و جنگیتر، مستور بود. قهرمان قصه ما، هنگامه درخشیدنش که میرسد، میان چندمین روز از کدام ماه و سال عملیاتهای دفاع مقدس پنهان میشود. نقش خویش به فراموشی میسپارد و تقویم درمیآورد و رنجنامه را به قامت سالنامه شرح میگوید. کاش کسی بود که این سالنامه را ظریفتر بگشاید و با نمایاندن چشمه هنرمندی عزیز خانوم سیرابمان کند. صد حیف که پاییز پُر دردش، بس خشک بود و عطشافزا.
فصل آخر فرا میرسد و صبورانه، سنگ صبور عزیز خانوم میشویم تا تسلای فوت همسرش باشیم و گرمابخش سردی زمستان تنهاییاش. بالاخره، چهار فصل به پایان رسید و ما همچنان تشنهایم. عطش وصفناپذیر آغازینمان، بیوصال میماند. تشنه آمدیم و تشنه هم میرویم. انتظار و عطش آغازینمان برای یافتن طرحی از یک زندگی بود، آن هم براساس زندگی مادری که داغ سهمگین چهار فرزندش را برای این مرزوبوم و ارزشهای انقلاب به جان خریده است.
اگر قهرمانی را معرفی کنیم، اما طرحی از زندگیاش ارائه نکنیم، چه سود؟ همچنین، اگر طرح زندگی قهرمانان ما گویای تصویری روایتگونه و دقیق و منسجم از زندگی او نباشد، مخاطب تشنه میماند. بر اینها بیفزایید که اشاره کُدوار و خلاصه بدون هیچ برجستهسازی و قلمپردازی درباره ویژگیهای قهرمانان و سکانسهای هنرآفرینیشان پاسخگوی انتظار مخاطب تاریخ شفاهی نیست. در ماجرای «عزیز خانوم»، آنچه جایش خالی است، هم کشف زوایای زنانه زندگیاش است، هم پرداخت هنرمندانه آن.
زوایای زنانه زندگی بانوان قهرمان، همان زوایایی است که میدانداری لطیف و صبر هنرمندانه و مدیریتهای ناپیدای آن بانوان را به نمایش میگذارد. نمونههایی از این زویای پنهان و بررسی نشده به این شرح است: سبک تربیت فرزند و روش انتقال ارزشهای دینی و ملی، روش پرورش روحیه عزت نفس و ایثار در اطرافیان، روش نقشآفرینی در چند عرصه و جمع میان نقشهای گوناگون بنا به اقتضای زمانه، روش ایجاد فضای محبتی در خانواده، روش حل تعارضات خانوادگی، روش و حد تعامل با اطرافیان و اقوام و روش برخورد با سرزنشها و دشمنیها و ... . اینها همان زوایایی است که بناست تشنگی ما را سیرابی بخشد و برای حل مسائل زنان امروز به کار آید.
از اینها که بگذریم، سخن دوست، خوشتر است. با وجود اشارههای گذرا و مهآلود به زوایای زنانه زندگی «عزیز خانوم»، نکاتی را از میان مستوریها یافتم که با شما در میان میگذارم:
احساس مسئولیت اقتصادی «عزیز خانوم» در خانواده
«عزیزخانوم» با تمام قوا برای پیشرفت اقتصادی خانوادهاش وقت گذاشت و فن و هنرش را به میدان آورد. اما، اینجا نقطه عطفی دارد که مغفول است و آن نقش همسر عزیز خانوم و تعامل آنهاست. بیتوجهی به مسائلی مانند حاشیههای جنسیتی و فرهنگ مردسالارانه، عزیزخانوم را تنها بازیگر این روایت به تصویر کشیده است، درحالیکه نیک میدانیم واقعیت چنین نبوده است. زنان همواره در طول تاریخ با حاشیههایی جنسیتی دست به گریبان بودهاند. آنچه انتظار میرود ترسیم صحنهای شایسته از این مواجهه است، نه حذف آن.
مادر شدن در حاشیه زندگی روزمره عزیزخانوم
«عزیز خانوم» در نقش مادری استحاله نشده بود. در روایتهای اندکش از بارداری و زایمان و بزرگکردن بچهها میبینیم که بچهداری از ابتدا تا امتداد و حتی انتها، در حاشیه همه کارهای دیگر عزیز خانوم جریان داشته است، نه در متن. عزیز خانوم تاریخ انقلاب، فعالیت اقتصادی و خانوادگیاش را با وجود بچهداری ادامه داده است و گاهی حتی حضور فرزندانش به حاشیه این نقشها رانده میشدند. این حاشیه، حاشیه امنی بوده است که عزیز خانم نگران انحراف تربیتی فرزندانش نبوده است. اما تصویر روشنی از این حاشیه و متن و تبادل عناصر این صحنه و مدیریت و نقش عزیز خانوم در این صحنهگردانی یافت نمیشود.
معنویت و ایمان به غیب در نظام شخصیت عزیزخانوم
اصول دین در نظام شخصیت عزیزخانوم به خوبی نهادینه شده است. البته ایمان به غیب، مؤلفهای است که در همه مادران شهدا یافت میشود، ولی در روایت زندگی زنانی مانند عزیز خانوم، انتظار هست که به جزئیات و نمودهای بیرونی بیشتری اشاره شود. چنین نمودهایی از عزیز خانوم، تقریبا در سیره همه مادران شهدا دیده میشود، اما چه چیز عزیز خانوم را متمایز کرده است؟
در نبود تصویری روشن و تفصیلی از چنین اطلاعاتی از زندگی عزیز خانوم این پرسش برمیخیزد که اگر امثال عزیز خانوم، فاقد چنین روشهایی در زندگی خانوادگی و تربیت فرزند هستند، پس از چه رو، آنان را الگو بنامیم و مادربودنشان را محور قهرمانبودنشان بدانیم و طرح زندگیشان را به حال امروز زنان مفید بخوانیم؟ بهنظر میرسد داستان تشنگی ما، همان داستان مستوری است. نسل عزیز خانوم در ناخودآگاه تاریخی و تربیتیشان روشهای خاص خودشان را داشتند و اجرا میکردند. ما باید بدانیم، مستوری به معنای فقدان نیست و کاش کسی بیاید و از قهرمانی این زنان مستوری بزداید تا زن امروز ببیند چگونه و چطور و از کدام زاویه باید با قهرمانی زن زمان جنگ و انقلاب ارتباط پیدا کند و پاسخی برای پرسشهایش بگیرد.
کاش روزی، عزیز خانومهایی بخوانیم که زوایای زنانه زندگی قهرمانش کشف شده باشد و با هنرمندی به قلم کشیده شده باشد.»