راه ترقی - باشگاه خبرنگاران / مطرح شدن اسم امام موسی صدر در میان زندانیان زندان صیدنایا در حومه دمشق و تکذیب آن ازجمله موارد بحثبرانگیز پس از سقوط اسد در سوریه بود.
سید موسی صدر در 14 خرداد 1307 مطابق با (4 ژوئن 1928) در شهر قم متولد شد. نَسب خانوادگی او به سید صالح اهل روستای شحورِ منطقۀ جبل عامل در جنوب لبنان میرسد. پدر ایشان آیتاللّه سید صدرالدین صدر از مراجع ثلاث قم و مادرش بیبی صفیه، دختر آیتاللّه حاجآقا حسین قمی، از مراجع عالیقدر شیعیان بودند.
ایشان در سال 1320 وارد حوزه علمیه قم شد و درس خود را تا مقطع اجتهاد ادامه داد. امام موسی صدر از نخستین روحانیونی بود که در دانشگاه به تحصیل علوم جدید پرداخت. وی در سال 1329 وارد دانشگاه تهران شد و در سال 1332 در رشته اقتصاد فارغالتحصیل شد و پس از آن برای تکمیل تحصیلات حوزوی به نجف رفت و به «جمعیه منتدی النشر» پیوست و به عضویت کادر علمی آن درآمد.
امام موسی صدر در سال 1337 به قم بازگشت و با همکاری عدهای از فضلای این شهر، مجلۀ مکتب اسلام را پایهگذاری کرد و خود سردبیری آن را به عهده گرفت. او در چندین مقاله دربارۀ رویکرد و شیوۀ اقتصادی اسلام نوشت.
در اواخر سال 1338 با دعوت اهالی صور به این شهر لبنان مهاجرت کرد و فعالیت خود را در جایگاه عالمِ دین و جانشین علامه سید عبدالحسین شرفالدین آغاز کرد.
ازجمله فعالیتهای امام موسی صدر در زمان حضور در لبنان فعالیت اجتماعی و تشکیلاتی خود را با احیای جمعیت احسان و نیکوکاری آغاز کرد و به دنبال آن، مؤسساتی عامالمنفعه در زمینههای آموزشی، تربیتی، فنی وحرفهای، بهداشتی، اجتماعی و حوزوی پایهگذاری کرد. برگزاری دورههای سوادآموزی، مبارزه با تکدیگری در شهر صور و حومۀ آن با اجرای طرحی حمایتی شامل برنامههای بهداشتی و اجتماعی، راهاندازی صندوق صدقات از دیگر اقدامات او در این دوره است.
ارتقای سطح آگاهیهای اجتماعی و دینی و مشارکت زنان در فعالیتهای اجتماعی و توسعۀ جامعه از جمله دستاوردهای این اقدامات بود همچنین پیامی مکتوب به وزیر بهداشت لبنان، صلاح سلمان، ارسال کرد و بر هموار کردن راه برای تصویب قانون پیوند اعضا تأکید کرد.
امام موسی صدر در 15 تیر 1342 بهعنوان تنها روحانی مسلمانی به مراسم تاجگذاری پاپ پل ششم در رم دعوت شد. او در ملاقاتهایی که در واتیکان داشت، رنج ملت ایران و روحانیان را در حکومت شاه و مسئلۀ آزادی امام خمینی (ره) را با آنان در میان گذاشت.
ایشان در سال 1348 کار کمک به انقلاب مردم فلسطین را آغاز کرد و در اول خرداد 1348 به ریاست مجلس اعلای شیعیان برگزیده شد. او مذاهب اسلامی را به یکپارچه سازی شعایر دینی دعوت کرد و دربارۀ خطر فزایندۀ صهیونیسم هشدار داد و بر حمایت خود از مقاومت فلسطین بهمنظور آزادسازی سرزمینهای اشغالی تأکید کرد و در 31 مرداد بیانیهای خطاب به مسلمانان و مسیحیان در محکومیت به آتش کشیدنِ مسجدالأقصی توسط صهیونیستها صادر کرد.
در 19 مرداد 1349 برای حمایت از مسئلۀ فلسطین، سفری دورهای به چند پایتخت اروپایی را آغاز کرد و در کنفرانسی مطبوعاتی در دفتر اتحادیۀ عرب در شهر بن آلمان، به تبیین حقیقت مسئلۀ فلسطین پرداخت و تلاش برای یهودیسازی بیتالمقدس را محکوم کرد و در8 شهریور همان سال در گفتوگویی مطبوعاتی در فرانسه گفت: فاجعۀ فلسطین لکۀ سیاهی در وجدان جهانی است و مبارزۀ ملت فلسطین دفاع از ادیان و قداست قدس است. اسرائیل دولتی نژادپرست و توسعهطلب است و لبنان با توجه به همزیستی ادیان در آن، ضرورتی دینی و تمدنی به شمار میآید.
در سال 1350 به شهرهای قم، اصفهان و مشهد رفت و پس از دیدار با شهید مطهری و شهید بهشتی به دیدار شاه رفت و برای آزادی زندانیان سیاسی دربند رژیم پهلوی تلاش کرد.
در 6 تیر 1354 در اعتراض به ادامۀ جنگ داخلی، در مسجد الصفای مجتمعِ آموزشیِ عاملیۀ بیروت، دست به اعتصاب زد و به عبادت و روزهداری مشغول شد. پس از پنج روز، در دهم تیرماه و در اثر محاصرۀ روستاهای مسیحینشین القاع و دیر-الأحمر در بقاع و علیرغم محقق نشدن همۀ مطالبات به اعتصاب خود پایان داد و به این روستاها رفت تا محاصره را بشکند و فتنۀ فرقه ای را خاموش کند. مسلمان این دو روستا را محاصره کرده بودند.
در 15 تیر همان سال در کنفرانسی مطبوعاتی، خبرِ شکلگیری جنبش امل (گروههای مقاومت لبنانی) را اعلام کرد. این جنبش قبلاً در چند میدان بر ضد دشمن صهیونیستی وارد مبارزه شده بود.
در 11 فروردین 1355 برای نزدیک کردن دیدگاههای رهبران سوریه و رهبران مقاومت فلسطین سخت تلاش کرد و پیوند آنها را تقدیر آنها دانست و درگیری میان آنها را موجب سرنگونی لبنان و تضعیف مقاومت و زیان برای سوریه و فلسطین خواند. او در این خصوص گفت: تنها کسی که از این درگیریها بهره میبرد، اسرائیل است.
در 21 اردیبهشت 1356 طرحی پیشنهادی برای اصلاحات سیاسی و اجتماعی ارائه کرد. در این طرح که خواستار بازسازی کشور و نهادهای آن در عین حفظ همزیستی مشترک و مبارزه با خطر صهیونیسم بود، تأکید شده بود که لبنان وطن نهایی همۀ شهروندانش است.
در 23 مرداد همان سال در مراسمی که به مناسبت چهلمین روز درگذشت دکتر علی شریعتی برگزار شد، به حملههای خود بر ضد نظام شاه در ایران و حمایت فکری و عملی خود از نهضت اسلامی در ایران شدت بخشید و در 27 اسفند در پی حملۀ اسرائیل به لبنان، سفر خود را به آفریقا ناتمام گذاشت و به لبنان بازگشت.
امام موسی صدر در مرداد سال 1357 بهدنبال حملۀ اسرائیل به لبنان، امام صدر در سفری دورهای به دیدار عده¬ای از رهبران عرب رفت تا برای اجرای قطعنامۀ 425 شورای امنیت سازمان ملل و پایان دادن به بحران جنوب لبنان تلاش کند.
ایشان که از مدافعان انقلاب اسلامی بود در اول شهریور 1357 در روزنامۀ لوموند فرانسه مقالهای دربارۀ گسترش خیزش مردمی در ایران با عنوان «ندای پیامبران» منتشر کرد.
آخرین حضور
پرده آخر حضور امام موسی صدر در محافل عمومی در لیبی به نمایش درآمد. ایشان در 3 شهریور در ادامۀ سفر دورهای همراه شیخ محمد یعقوب و سید عباس بدرالدین، به دعوت رسمی مقامات لیبی، وارد این کشور شد و در 9 شهریور در لیبی ربوده شد.
لیبی ادعا کرد که مهمانانش خاک لیبی را ترک کرده و به ایتالیا رفتهاند، اما دستگاههای قضایی ایتالیا و لبنان پس از تحقیقاتی طولانی، این ادعا را رد و ورود هریک از این سه نفر به مرزهای دریایی، خشکی و هوایی ایتالیا را نفی کردند.
از آن موقع تا الان روایتهای ضدونقیضی درباره زنده ماندن یا شهادت امام موسی صدر منتشر شده است که هیچیک ثابت نشده است، اما آن چیزی که حتمی است نقش معمر قذافی در ناپدید شدن امام موسی صدر است.
ردگمکنی قذافی
سرهنگ قذافى در سخنرانى 31 اوت 2002 (9 شهریور 1381) در شهر سبها گفته است: نکتهای هم دربارۀ «موسى صدر» بگویم؛ موسى صدر که نمى دانم چه سالى (!) به دعوت ما به لیبى آمد، یعنى ما برایش دعوت نامه فرستادیم، مثل همۀ شخصیتهاى دیگرى که در جشنهاى سالگرد انقلاب لیبى شرکت مى کنند. مثل همین که در این اواخر برپا شد. آمد و ناپدید شد، و تقریباً (!) دو خبرنگار هم با او بودند. در لیبى ناپدید شد و ما نمى دانیم که چطور شد که ناپدید شد. گفته مى شود که به رم رفتند و در آنجا ناپدید شدند؛ البته در آن دوره که جنگ سرد و نبردهایى بین شیعه و سنى و بین مسیحیان و مسلمانان و بین فلسطینىها و لبنانىها و سورىها در جریان بود و همان طور که مى دانیم با هم درگیر بودند و ترورها و آدم ربایى هاى بسیارى انجام گرفت، مثلاً «کمال جنبلاط» که از رهبران خیلى خیلى مهم دروزى هاى لبنان بود، ربوده شد ولى تا حالا کسى از او صحبت نکرده و مراسم بزرگداشت هم براى کمال جنبلاط برگزار نشده.
قذافی ادامه میدهد: (صدر) برابر اشغال لبنان مقاومت کرد و گردان هاى مقاومت لبنان را تشکیل داد و از دوستان ما بود و من بارها با او ملاقات کرده بودم و براى حضور در سالگرد انقلاب (لیبى) او را دعوت کردم و او ناپدید شد و این یک مصیبت است، واقعاً که مصیبت بزرگى است. چون ما یکى از سمبل هاى مقاومت و پایدارى را از دست دادیم و یکى از مردان بزرگ امت اسلامى را از دست دادیم و این ضرر بزرگى است، چون او کسى بود که تلاش ها و فعالیت هاى بسیار داشت و ما او را از دست دادیم و این ضرر بزرگى است، همانطور که کمال جنبلاط را از دست دادیم. کمال جنبلاط ترور شد و نمى دانیم چه کسى او را ترور کرد و مسئله اش تمام شد، اما این یکى (امام صدر) ربوده شد و نمى دانیم چگونه او را ربودند، اى کاش شما مى دانستید که چه شخص و یا گروهى مسئول ربودن اوست و یا چه کسى مى تواند ما را کمک کند.
وی میگوید: از طرفى ما او را دعوت کردیم و از طرف دیگر، لیبى را متهم کردند. یعنى کسى او را دعوت کرد و او آمد و ناپدید شد و الآن مى بینیم که مى خواهند چهرۀ لیبى را خدشه دار کنند، لیبى را در معرض اتهام قرار دهند. باید هرکس را که با این مسئله در ارتباط است بازجویى کنند. باید معلوم شود که موسى صدر چطور ربوده شد. این موضوع ما را نگران کرده. فکر ما را پریشان کرده. باید در این رابطه به راه حلى برسیم، باید حدس هاى مختلف را مطرح کنیم و به نتیجه برسیم. چرا لیبى را که او را دعوت کرده متهم مى کنند؟ خصوصاً آنکه بین ما و او (امام صدر) هیچ اختلافى نبود، چون او از یاران لیبى بود (!)، او از کسانى بود که ما آنان را تأیید مى کنیم، آمد و ناپدید شد و حالا مى آیند و لیبى را بدنام مى کنند. اگر کسى بود که بین او و لیبى دشمنى وجود داشت، ممکن بود بشود لیبى را متهم کرد، اما این شخص دوست لیبى بود و یک مرد انقلابى بود و از مردان بزرگ و مهم بود که او را از دست دادیم و این یعنى یک زیان و ضرر بزرگ.
اظهارات قذافی مثل توصیه ماکیاولی پدر علم سیاست است که میگوید دشمنانت را بکش و اگر لازم بود دوستانت را هم بکش. چون با اینکه قذافی به نیکی از امام موسی صدر یاد میکند، اما قذافی خود متهم اصلی ناپدید شدن ایشان است.
اعتراف نزدیکان قذافی به شهادت امام موسی صدر
روزنامه لبنانی الدیار لبنان در سال 1391 پس از دستگیری عبدالله سنوسی رئیس اداره اطلاعات دولت قذافی نوشته بود که عبدالله سنوسی که توسط مقامات موریتانی دستگیر و به مسئولان لیبیایی تحویل شده، اعتراف کرده که چه افرادی امام صدر و دو همراهش را به شهادت رسانده و هم اکنون مکان دفن آنان در کجاست.
هانیبال قذافی فرزند سرهنگ قذافی هم در اعترافاتی نظام لیبی را مسئول ربودن امام موسی صدر و همراهانش دانست و در برابر دستگاه قضایی لبنان گفت: سرنوشت امام موسی صدر و دوستان وی هنوز هم مشخص نیست.
روزنامه الرای چاپ کویت هم نوشته چند سال پیش نوشته بود سیفالاسلام قذافی نیز در ماه آگوست سال 2010 در آتن، با زنی لبنانی که پیگیر پرونده بود، برای بررسی سرنوشت امام موسی صدر دیدار کرده است و سیف الاسلام در این دیدار تایید کرد: امام موسی صدر و دو همراهش درسال 1978 در لیبی کشته شدند و هیچ امیدی به پیدا شدن بقایای اجساد آنان وجود ندارد و خبرها درباره اینکه آنان هنوز زنده هستند، درست نیست.
زندان مخوف
پس از اینکه دولت بشار اسد در 18 آذر سقوط کرد گروهی از مردم به زندان صیدنایا در حومه دمشق رفتند تا زندانیهای آن را آزاد کنند که خبری مبنی بر حضور امام موسی صدر در این زندان مخابره شد که خانواده ایشان در بیانیهای به شرح ذیل این خبر را تکذیب کردند:
در واکنش به آنچه در شبکههای اجتماعی درباره احتمال حضور امام در یکی از زندانهای سوریه مطرح شده است، لازم به توضیح است که هیچیک از این اخبار، صحت ندارد و فاقد هرگونه پایه یا منبع معتبر و قابل اعتماد است.
در هر حال، ما وضعیت را پیگیری میکنیم و تمامی رویدادها را زیر نظر داریم، زیرا کاملاً باور داریم که امام و دو همراه ایشان، یعنی شیخ محمد یعقوب و روزنامهنگار عباس بدرالدین، همچنان در جایی در لیبی در بازداشت به سر میبرند. این باور بر اساس نتایج تحقیقات قضایی، اظهارات مقامات لیبی پس از انقلاب از جمله اعترافات پسر قذافی و همچنین متن دقیق تفاهمنامه رسمی امضاشده در سال 2014 است.
خانواده امام، ضمن ارج نهادن به احساسات پاک دوستدارانی که منتظر بازگشت امام و دو همراه ایشان هستند، از این فرصت استفاده میکند و از مقامات لیبی، بهویژه دستگاه قضایی، میخواهد که با کمیته رسمی پیگیری پرونده همکاری کنند و به وظایف خود طبق تفاهمنامه عمل کنند و از سیاستهای وقتکشی، معاملهگری و نادیدهگرفتن تعهدات خود دست بردارند.
در این شرایط حساس و دشوار، بیش از هر زمان دیگری احساس میکنیم که حضور امام در لبنان برای کشور، منطقه و حتی جهان ضروری است. به همین سبب، از دوستداران امام میخواهیم که برای بازگشت ایشان و همراهانشان دعا کنند. همانا خداوند بر هر کاری تواناست.
روایت سفیر پهلوی
سوال اینجاست چرا به ناگهان اسم امام موسی صدر در زندان صیدنایا مطرح میشود و آیا خاندان اسد چه نقشی در ناپدید شدن او داشتند و اصلا چرا باید حدس و گمانی برای حضور امام موسی صدر در زندان مخوف سوریه وجود داشته باشد؟
سرلشکر منصور قَدَر از مقامات بلندپایه اطلاعات خارجی ساواک که چهارده سال در سوریه، اردن و لبنان با عناوین مختلف ازجمله سفیر فعالیت کرد در مصاحبه با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد قتل امام موسی صدر را پروژه مشترک سوریه و لیبی (یعنی حافظ اسد و قذافی) معرفی میکند. در واقع سرلشکر قدر ریشه این دسیسه را به حافظ اسد نسبت میدهد.
وقتی منصور قدر در لبنان سفیر بود، برابر با سال 1357، حافظ اسد از او میخواهد برای گفتگوی مهمی به دمشق برود. قدر گفته است در آن مقطع زمانی، در پی انعقاد قرارداد الجزایر، دعوای قدیمی ایران و عراق فیصله یافته بود، اما سوریه با دولت عراق اختلاف داشت لذا حافظ اسد از شاه درخواست میکند که اجازه دهد سوریه از طریق خاک ایران یعنی از خوزستان به کردهای عراق اسلحه برساند تا سوریه طرح یک کودتا را در عراق اجرا کنند. اسد برای جذاب کردن این پیشنهاد خود گفت در ازای این کمک با روحانیان در عراق برخورد میکند و بهعلاوه «امام موسی صدر هم از صحنۀ سیاسی لبنان حذف خواهد شد».
قدر گفته است اسد که میخواست صدر را از لبنان حذف کند، به قذافی تلقین میکند که موسی صدر عامل آمریکاست. قذافی کمکی دوازده میلیوندلاری را که قبلاً به صدر کرده بود بهانه میکند و در جلسهای در طرابلس که در ظاهر امر قرار بود اختلافاتشان را حل کنند، صدر را توبیخ میکند و سپس او را به دست جوخۀ اعدام میسپارد.
روایات ضدونقیض
مرحوم صادق طباطبایی، خواهرزاده امام موسی صدر در گفتوگویی که پس از کشتهشدن قذافی با نسیم بیداری در سال 1390 انجام داده بود، درباره خبرهایی درباره زنده ماندن یا شهادت امام موسی صدر گفته است: به هیچکدام از این دو دسته خبر نمیتوان استناد جست و در مورد حیات یا شهادت امام صدر نظر قطعی داد. از سوی دیگر خبرهایی که حکایت از حیات امام دارند، اکثر آنها، نقل دست اول است؛ مثلاً گوینده، ادعا میکند پزشکی بوده که برای معالجه ایشان در شرایط امنیتی سنگین، ایشان را در فلان محل بازداشت معالجه کرده است؛ یا فردی بوده که در دورهای کوتاه از ایشان نگاهبانی میکرد، اما گزارشهای حاکی از شهادت ایشان همگی نقل دست دوم هستند یا بر اساس قرائن چنین برداشتی دارند. از همه اینها گذشته، در چنین شرایط بیخبری مطلق، شما نمیتوانید در مورد سرنوشت فردی که تا فلان ساعت و روز از سلامتی و حیاتش مطمئن هستید، بهدلیل بیاطلاعی از آنچه بر سرش آمده...، حکم قطعی به شهادت یا فوت او بدهید.
ربوده شدن امام موسی صدر در سال 57 و مشخص نبودن حیات و ممات ایشان ازجمله مسائلی است که پس از گذشت قریب به پنج دهه نامعلوم باقی مانده است.
در سالهایی که از سرنوشت امام موسی صدر اطلاعاتی در دست نیست جمهوری اسلامی ایران همواره در تلاش برای یافتن سرنخی از ایشان است و روایات متعددی مبنی بر شهادت و یا زنده بودن امام موسی صدر مطرح است، اما از آنجا که هیچوقت اظهارنظر رسمی درخصوص ایشان نشده تلاشها بینتیجه مانده است.
http://www.RaheNou.ir/fa/News/995501/چرا-اسم-امام-موسی-صدر-در-بین-زندانیان-صیدنایا-مطرح-شد؟