پیری بدون روتوش
انديشه
بزرگنمايي:
راه ترقی - وینش/اگر متوسط عمر یک شهروند روم باستان 28 سال بوده، یک ایتالیایی امروز به طور متوسط بیش از 80 سال عمر میکند. انقلاب در پزشکی، و بالا رفتن عمرها، پدیده پیری را عمیقاً متحول ساخته است. انقلاب در مرگ از خلال طولانی کردن زندگی اما تنها یک روی سکه است. روی دیگر آن، تطور زندگی از خلال تحول در مرگ است. دستور کار اصلی کتاب گاواندی پرداختن به دو روی سکهی همین مقولهی کهنسالی است، زندگی در کهنسالی و مرگ در کهنسالی. کتاب یک جستار طولانی است، که سهم عمده آن را قصههای شخصی نویسنده از بیماری مراجعان و نزدیکان کهنسالش تشکیل میدهد.
مرگ با تشریفات پزشکی؛ آنچه پزشکی دربارۀ مردن نمیداند
گرچه خوشایند نیست، اما تنها برای لحظهای وفات یکی از عزیزانتان را تجسم کنید. حالا به این پرسشها پاسخ دهید. به هنگام مرگ چند سال دارد؟ مردن عزیزتان کجا اتفاق میافتد؟ روزهای منتهی به مرگ را کجا سپری کرده و ماههای قبل از آن چه حال و روزی داشته است؟ اگر آنچه در ذهنتان نقش بسته فرد سالمندی است خوابیده در کنج بیمارستان، که چند صباحی را با درد و رنج سر کرده و ماهها و بلکه سالها سروکارش با دکتر و بیمارستان بوده، باید بگویم شما مخاطب اصلی کتاب گاواندی هستید. این را هم اضافه کنم که تصورتان هم هیچ دور از واقعیت نیست؛ در حال حاضر نیمی از بیماران بالای هشتاد سال در امریکا در بیمارستان میمیرند، و عموماً پیش از تسلیم شدن در برابر این دشمن سرسخت، به برکت پیشرفتهای پزشکی و به پشتوانه امکانات درمانی، ماهها و سالها با آن مبارزه کردهاند. مبارزهای که تحت عنوان افزایش طول عمر یکی از اساسیترین برنامههای پزشکی مدرن قلمداد میشود، و از قضا دستاوردش هم چشمگیر بوده است؛ طی همین صد سال امید به زندگی بیش از بیست سال رشد داشته است. بازهی این مقایسه را که بزرگتر کنیم ماجرا جالبتر هم میشود؛ اگر متوسط عمر یک شهروند روم باستان 28 سال بوده، یک ایتالیایی امروز به طور متوسط بیش از 80 سال عمر میکند. همین مقایسه معلوم میکند ترکیب جمعیتی چه انقلابی را از سر گذرانده، و چطور پیری که روزی پدیدهای کمیاب بوده امروز سهم بزرگی از جوامع بشری را به خود اختصاص میدهد. اما اگر پیری سابقاً کمیاب بوده میتوان نتیجه گرفت مرگ در سنین پیری نیز کمیاب بوده است. در روزگاری که به قول مونتنی، «مردن از پیری مرگی است نادر، غریب و غیرعادی، و غیر طبیعیتر از هر مرگ دیگری؛ [این] آخرین نوع مرگ است». حالا معلوم میشود پزشکی مدرن همین که طول عمرها را زیاد و زندگیها را کشدار کرده، مرگ را هم از اساس متحول کرده است؛ مرگ تدریجی در کهنسالی شباهت چندانی با مرگِ عموما دفعی در جوانی ندارد. چه اینکه فرایند زوال منتهی به مرگهای سابق عموما از چند هفته تجاوز نمیکرد. انقلاب در مرگ از خلال طولانی کردن زندگی اما تنها یک روی سکه است. روی دیگر آن، تطور زندگی از خلال تحول در مرگ است، و بیش از همه زندگی سالمندان. اما ناآمادگی ما برای این دوره از زندگی و نادیده گرفتن آن در ابعاد وسیع سرنوشت غمباری را برای کهنسالان در قرن بیستم رقم زده است.
دستور کار اصلی کتاب گاواندی پرداختن به دو روی سکهی همین مقولهی کهنسالی است، زندگی در کهنسالی و مرگ در کهنسالی. کتاب یک جستار طولانی است، که سهم عمده آن را قصههای شخصی نویسنده از بیماری مراجعان و نزدیکان کهنسالش تشکیل میدهد. گاواندیِ پزشک گرچه انصافاً قصهگوی حاذقی است، اما هنر او در قصهگویی خلاصه نمیشود. چنان پس و پیش آنها مطلب را میپزد که قصههایش مهر تاییدی باشند بر ایدههای موجز و نابی که شمرده شمرده در طول کتاب رونمایی میشوند. در خواندن این متن البته باید حوصله کرد، چون نویسنده که خود یک جراح هندی-امریکایی است، علاقه زیادی به ذکر جزییات دارد، آنچنان که حس خواندن داستانهای چخوف را تداعی میکند، چخوفی که از قضا او هم یک پزشک بود؛ جزییات ظاهری، جزییات بیماری، ذهنیتهای آدمها و واکنشهای روانیشان همه زیر ذرهبین پزشک داستان ما برجسته میشود. اما این اندازه تمرکز بر جزییات بیماران، که عموماً با تصویر عمومی ما از پزشکان در تعارض است، چیزی بیش از یک تکنیک روایی است. کار بالینی آنگونه که در سطور این کتاب تصویر شده را میتوان نمونه بَیِّنی از رویکرد متاخری در پزشکی دانست که میکوشد سهم عوامل انسانی را در فعالیت پزشکی تقویت کند. شرح حال بیمار را در برابر نتایج آزمایشها جدی بگیرد، دغدغههای اگزیستانسیال، روانی و اجتماعی او را در کانون تصمیمگیری قرار دهد، تمرکز بر بیماری را با تمرکز بر بیمار جایگزین کند و به طور کلی کار بالینی را از یک فعالیت حرفهای صرف و از موضعی قیّممآبانه بدل به یک فعالیت انسانی سازد که در روندی تعاملی به انجام میرسد، همان چیزی که بعضاً تحت عنوان برنامهی انسانیسازی پزشکی از آن یاد میشود.
کتاب به اذعان نویسنده، یک مدعای محوری دارد که چیزی شبیه به یک نقد درونگفتمانی از نهاد پزشکی است؛ اینکه ما و علم پزشکی و تشکیلات بهداشت و درمانمان، به رغم اینکه مسئولیت سلامت و بهروزی آدمها را به عهده گرفتهایم، و به رغم موفقیتهای چشمگیرمان در دخل و تصرف در مرگ و زندگی آنها ،«هیچ رویکرد منسجمی به نحوهی زیست کامیاب تا آخرین لحظه عمر [آدمها] نداریم.» ریشهی مشکل هم در اینجاست که پزشکی وظیفه اصلی خود را تامین سلامت و بقای آدمها تعریف کرده و همّ و غمّ خود را مصروف به تعویق افکندن مرگ آنها ساخته است. بیآنکه بر هزینههای این برنامهی نجاتبخش تامل کند و نسبت آن را با امر والاتری که همان بهروزی و شادکامی آدمهاست بسنجد. صد البته نویسنده تقصیر را یکسره به گردن جامعه پزشکان نمیاندازد و همگیمان را در این غفلت سهیم میداند؛ غفلت از زندگی و مرگ در سالهای پیری، اندیشیدن به آن، و کسب آمادگیهای فردی، نهادی و اجتماعی برای حفظ کیفیت زندگی در روزهایی که پایینترین میزان شانس برای آن را داریم.
اما اگر جایی برای تحقق این شانس وجود داشته باشد، بیتردید آن جا اتاقهای خانهی سالمندان و کنج بیمارستان و روی تخت آیسییو و زیر تیغ جراحیهای مکرر و شیمیدرمانیهای طولانی نیست. مجموعه اقداماتی که به ادعای گاواندی نه تنها بخش بزرگی از بودجه خدمات درمانی را به خود اختصاص میدهد که تاثیر چندانی نیز در بازیابی سلامت افراد ندارد، کارهایی که بیشتر به تقلایی از سر وظیفه میماند که صرفاً به تعویق افکندن کوتاهمدت مرگ افراد را دنبال میکند. طرفه اینکه عایدی این فرایند نیز برای سالمندان چیزی جز زحمت و مشقت مضاعف نیست، و به این واسطه، روزهای پایانی که میتوانست در کنار عزیزان و در آرامش خانه و کاشانه سپری شود در فرایند بیپایان خدمات درمانی و مراقبتهای پزشکی، روی تخت بیمارستان یا آسایشگاه، و در غربت و بیخانمانی طی میشود. دقت کنید، تمایر این کتاب با یک متن رومانتیک در آن است که برای هر یک از این ادعاها و آرزوهای شاعرانه شواهدی عینی و آماری در کتاب عنوان شده است.
اصلیت شرقی-غربی نویسنده و پیوند او با خانوادهاش در هندوستان امکان لمس هر دو سبک زندگی شایع در کهنسالی را فراهم کرده است؛ هم سکونت در خانه و در کنار بچههایی که حالا هرکدام سرپرست خانوادهاند، یعنی آشناترین تصویر برای ما، و هم اقامت در خانه سالمندان، که هنوز که هنوز است بار گناهی است بر دوش فرزندان در جامعهی ما. در اذهان برخی هموطنان ما این بچهها چیزی از مورسوی بیگانه کامو کم ندارند، همانی که روایت مرگ مادرش را اینطور آغاز کرد: «امروز مامان مرد، شایدم دیروز، نمیدانم.» گاواندی البته با هیچ یک از این دو راهحل همدل نیست، و در برابر از شکل بخصوصی از مراقبت دفاع میکند که قرار است هم حریم خصوصی سالمند حفظ شود، هم باری بر دوش نسلهای بعدی نباشد.
فهرست بلندبالای جوایز و تحسینهایی که نویسنده کتاب به خویش دیده شاهدی کافی است بر هنرهای چندگانهی این اثر. اما در صدر آنها شاید همین باشد که از یک سو چیزی را بدل به سوژه کرده که به غایت برایمان آشناست و اصلا بخش مهمی از زندگی خود و عزیزانمان را تشکیل میدهد، و از سوی دیگر به گونه ای آن را ساخته و پرداخته که از غفلت خویش درباره آن متحیر میشویم. این کتاب در دو نوبت به فارسی ترجمه شده، یکی با عنوان مرگ با تشریفات پزشکی به قلم حامد قدیری و دیگری با عنوان آدمیزاد رفتنی است به قلم آزیتا قدسی و نازنین سرکاراتپور، که البته تا به امروز تنها ترجمهی نخست به بازار آمده، که انصافاً هم متنی خواندنی است.
-
يکشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۱:۵۱:۵۸
-
۷۶ بازديد
-
-
راه ترقی
لینک کوتاه:
https://www.rahetaraghi.ir/Fa/News/264488/