سرمقاله ایران/ ایران با ترامپ چه کند؟
نوشتارها
بزرگنمايي:
راه ترقی - ایران / «ایران با ترامپ چه کند؟» عنوان یادداشت روز در روزنامه ایران به قلم هادی خسروشاهین است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
ترامپ تافتهای جدابافته از همه رؤسایجمهوری آمریکاست که پس از جنگ جهانی دوم به قدرت رسیدهاند؛ نه همچون جمهوریخواهان کلاسیک و نومحافظهکاران حامی مداخلهگرایی حداکثری است و نه چون دموکراتها و لیبرالها جهان وطنگرا. او در واقع روح زمانه خود را نمایندگی میکند؛ زمانهای که در آن مالیاتدهندگان آمریکایی از تریلیونها دلار هزینههای برونمرزی کشورشان در قالب ایفای نقش پلیس جهانی به ستوه آمدهاند و سیاست بنیادین متفاوتی را طلب میکنند. این به ستوهآمدگان با جنگهای بیپایان، تجارت آزاد و حمایت بیحساب و کتاب از متحدان و همه آن چیزهایی که تداوم حاکمیت نخبگان سنتی را بازنمایی کند، سر عناد دارند و اتفاقاً همینها اصلیترین پایگاه رأی ترامپ هستند و عاملان مؤثر در پیروزی وی در انتخابات 2016 و 2024. به همین دلیل هم نه از 20 ژانویه امسال بلکه از 20 ژانویه 8 سال پیش عصر پرسشهای بنیادین در سیاست خارجی آمریکا آغاز شد؛ در این برهه زمانی تصمیمسازان سرگرم پرسشهایی چون چگونگی بازتعریف نقش آمریکا در نظام بینالملل هستند؛ این نقش باید بهگونهای ایفا شود که ایالاتمتحده را درگیر سه موضوع خاص نکند: جنگ، بردوش کشیدن تعهدات متحدان و سیاستهای مداخلهجویانه پرهزینه بر پایه هنجارهای آمریکایی. اما از درون چنین محدودیتهایی، انزواگرایی قرن نوزدهمی هم بیرون نمیآید بلکه ایالات متحده در عصر ترامپیسم در صدد است نقش خود را در میانه انزواگرایی و مداخلهجویی بازیابی کند. با این اوصاف آنها که به دنبال متمایز ساختن ترامپ اول و دوم هستند و در این مسیر تلاش بیوقفهای نیز از خود به خرج میدهند، در مسیر اشتباه قدم برمیدارند. به دلیل عدم فهم درست از تحولات بنیادین در سیاست خارجی آمریکا، تمایزگذاری میان دولت اول و دولت دوم ترامپ از روی نشانههایی انجام میشود که اغلب به فاجعهبارترین شکل مورد تفسیر قرار گرفتهاند. یکی از آنها حضور نومحافظهکارانی چون پمپئو و بولتون در کابینه 8 سال پیش و حذف آنها از کابینه جدید است. در حالی که ترامپیسم در هر دو دوره در چهارچوب یک راهبرد مشخص (اول آمریکا) در حال حرکت بوده و استفاده رئیسجمهوری آمریکا از چنین چهرههای جنجالی کاملاً فرصتطلبانه و ابزاری بوده است. کافیست به سیاست خاص ترامپ در مورد ایران رجوع کنیم تا پایههای استدلالی چنین مدعایی روشن شود. ترامپ به کمپین فشار حداکثری به مثابه کارت بازی و ایجاد اهرمهای فشار برای کسب حداکثر امتیازات جهت مصالحه نگاه میکند؛ این راهبرد از نظر وی کمهزینه و در عین حال پیگیری صلح (به تعبیرآمریکایی ها) به شیوه دیگر است. از این حیث تفاوت چندانی بین سالهای 2016 و 2025 دیده نمیشود. حال در این میان پرسش مهم معنای حضور تندروها البته با چهرههای متفاوت در هر دو کابینه است. تز ترامپ در اجرای راهبرد اصلی معکوس کردن جمله معروف تئودور روزولت در بیش از یک قرن پیش است: «در حالی که نزاکت به خرج میدهی؛ چماقی هم بالای سرت نگه دار.» اما ترامپ برای ایفای نقش بازیگر دیوانه و تقویت پیشبینیناپذیری در حوزه عمل به این گزاره متوسل میشود: «در حالی که پرخاشگری میکنی؛ چماقی هم بالای سرت نگه دار.»و همین نیاز مبرم به پرخاشگری، حضور تندروها در دولتاش را توجیه میکند؛ به عبارت دیگر این افراد تیزی راهبردش را تندتر میکنند. با این حال چنین استفاده ابزاری با شگرد خاصی توسط وی انجام میشود؛ یعنی این مهرهها وارد سیاستی همچون کمپین فشار حداکثری میشوند بدون آنکه بدانند غایت این سیاست با غایتی که آنها در سر میپرورانند یعنی تغییر رژیم بنیادین متفاوت است. آنها در مقطع زمانیای متوجه چنین استفاده ابزاری میشوند که بسیار دیر شده چرا که زمان حذف آنها از مناصب رسمی فرا رسیده است؛ دقیقاً همان اتفاقی که بولتون در سال 2019 تجربه کرد. در واقع ترامپ با پیگیری فشار حداکثری از طریق تندروها درصدد ترساندن حریف و عقب راندنش جهت کسب مزیت بیشتر در مذاکره یا ورود به گفتوگو از موضع بالاتر است. اما در اعمال این سیاست محدودیتی را هم در نظر میگیرد: محدودیت اول پرهیز از جنگ است. (به دلیل حساسیت بالای پایگاه رأیاش به هزینهتراشی در سیاست خارجی) اگر ترامپ تشخیص دهد که این سیاست در پروسه اجرا، ایالات متحده را به جنگ نزدیک میکند؛ چند قدم عقب مینشیند. این اتفاق در سال 2020 و با استراتژی تغییر زمین بازی توسط ایران و نشان دادن هزینههای تداوم فشار حداکثری برای آمریکا در عمل رخ داد؛ بخصوص با بالا گرفتن تنشها پیش و پس از ترور سردار سلیمانی و پیش رفتن تهران و واشنگتن تا آستانه جنگ. از همین مقطع زمانی بود که ایران بتدریج توانست صادرات نفتی خود را افزایش دهد و در دوره دولت دموکراتها به حد نسبتاً مطلوب برساند. محدودیت دوم، پیوند نزدیکی با تعجیل ترامپ در رسیدن به نتیجه دارد. او در دوره پیش انتظار داشت ایران یکی دو سال پس از آغاز فشار حداکثری سیگنالهای ورود به مذاکره را بدهد؛ اما در عمل چنین نشد و عطشاش برای رسیدن به نتیجه باعث شد که در سپتامبر 2019 از طریق مکرون به تهران پیشنهاد مذاکره بدهد یا در جولای همان سال از طریق دوست سناتورش رند پال بخواهد که ظریف برای دیدارش به کاخ سفید برود.
با این اوصاف امضای وی بر یادداشت ضد ایرانی 5 فوریه تکیه بر همان راهبرد دولت اول را نشان میدهد. اما در مرحله اول و پیش از اجرا از آن به مثابه اهرمی برای تهدید استفاده خواهد شد. (چماق) و ادبیات مبنی بر تمایل برای مذاکره با تهران در نقش هویج خواهد بود. در این مرحله ترامپ سعی خواهد کرد به جمله تاریخی روزولت بطور کامل وفادار بماند اما با گذشت زمان و نشانههایی از مقاومت حداکثری از سوی تهران به روند معکوسسازی این جمله تاریخی باز خواهد گشت. (پرخاشگری همراه با در دست داشتن چماق) اما با توجه به در نظر گرفتن دو محدودیتی که حداقل در دولت اول و در اجرای فشار حداکثری به نمایش گذاشت؛ بهتر است تهران در کنار سیاست مقاومت حداکثری الگوی مذاکراتی خاصی را هم تدارک ببیند تا در صورت بروز عقبنشینیهایی در واشنگتن، فرصتسازی دیپلماتیک برای افزونسازی منافع ملی را از دست ندهد.
-
پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۱:۱۸:۰۶
-
۱۷ بازديد
-
-
راه ترقی
لینک کوتاه:
https://www.rahetaraghi.ir/Fa/News/1027023/